hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

هی میگین کامنت نمیذارین چون من آپ نمیکنم.آخه شما خودتون رو بذارین جای منکمتر از ۱۰روز به پایان تعطیلات مونده.یه پست باید بذارم واسه خداحافظی.آخه سال جدید شروع بشه اینترنت رو میگیرن ازم.گوشی رو هم جمع میکنن(عمرا گوشی رو بدم) 

اینترنتم الان شده روزی ۱ساعت و نیم.خب من به چیکارم میرسم؟با این سرعت اینترنتم.نیم ساعتش که واسه چک کردن فیس بوکم میره.از طرفی هم میدونم سال شروع بشه از همه ی دوستای وبلاگم جدا میشم.واسه همین میخوام یه دل سیر باهاشون بحرفم.دیگه زمانی واسه نوشتن مطلب نمیمونه. 

حالا هم که میخوام بنویسم نمیدونم از چی بگم. 

امروز داشتم فکر میکردم پسرا چجوری آهنگ گوش میدن؟از یاسی هم پرسیدم خندید.میگه تو چجوری گوش میدی؟ 

میگم اصلا نمیتونم تصور کنم یه پسر نشسته پای کامپیوتر و داره شام مهتاب داریوش یا مثلا کرانچی ساسی مانکن رو گوش میده. 

یاسی میگه خب مگه چه فرقی داره؟میگم خب ما آهنگ شاد گوش میدیم پا میشیم میرقصیم.پسرا چی کار میکنن؟ 

آهنگ غمگین هم که اصلا نمیتونم تصور کنم.فکر کنین یه پسری نشسته داره عادت شادمهر رو گوش میده.و اشکاشم میریزه. 

ببخشید.واقعا عذر میخوام.اما به نظرم خیلی خنده داره.نمیدونم.دخترخاله ام میگه ما چون داداش نداریم(یعنی تا قبل از ماه پیش.توهین نشه به داداشم)پسرا واسمون یه موجود ناشناخته ان. 

راستم میگه.نمیدونم تو جامعه ی ما که انقدر سعی دارن دختر و پسرا رو از هم جدا کنن پس فردا این نسل چجوری میخوان با یه جنس مخالف زندگی کنن.واقعا ما هیچ شناختی از روحیات هم نداریم.باز خوبه هنوز جرئت نکردن دانشگاه ها رو جدا کنن.البته من خودم ازونایی ام که میگم میخوام برم دانشگاه الزهرا که راحت باشم.آخه میگن آدم میره دانشگاه باید این کارای بچه گانه رو بذاره کنار.وگرنه اسمش در میاد و ..... 


 نسترن دوست صمیمی و خوشگل و توپولم امسال داره میره بجنورد.از الان دلم واسش تنگ شده.دیروز زنگ زد گفت فردا میرن..... 

پای تلفن خیلی خودم رو کنترل کردم گریه نکنم.کلی هم خندیدیم با هم.اما دلم خیلی گرفت.هی.یادش بخیر.چقدر خل بازی در میاوردیم.اولین بار که صمیمی حرفیدیم یادته؟ غذاهامون دستمون بود درفتیم بالای پله ها هوا گرم شد.همه جا زدن.من موندم و تو.گفتم اینجا که هوا خیلی گرمه.جای بهتر نبود؟گفتی من مرد روزهای سختم. 

منم گفتم مرد من میشی؟تو گفتی آره و....... 

روز بعد طلاقم دادی.هوسباز بودی.رفتی با یکی دیگه.وای نسترن اون روزی رو یادته که هوا سرد بود.رفتم کلید دوچرخه ها رو گرفتم.سوار شدیم.تو میپیچیدی جلوم من جیغ میزدم؟بعدش هم انقدر بلند بود واسم طاقت نیاوردم پیاده شدم؟ 

ولی هیچوقت مثل اون روز خوش نگذشت که بالای پله ها رو به آزمایشگاه مرکزی نشسته بودیم.پسرای راهنمایی رو آوردن.من تو بغلت نشسته بودم.واسه یکیشون دست تکون دادم.اون یکی بوس فرستاد.ما اسکلشون کردیم.سلام میدادیم.میگفتیم بیاین اینجا.پسره جدی گرفت.دوستش دعواش کرد.زد تو سرش.ما خندیدیم.بعد دبیرشون اومد.دید دارن به ما نگاه میکنن دعواشون کرد.من داد زدم جلو ی این پسرا رو بگیرین.هی واسه ما دست تکون میدن هرچی محل نمیدیم از رو نمیرن.آخی.چقدر خندیدیم. 

اون روزی رو یادته که دبیر نداشتیم نشستیم تو حیاط با آتنا.اولش حالش خوب بود.بیچاره اومد با من درد دل کنه.از باباش که بعد جنگ همه اش سرفه میکرد گفت من اومدم ابروش رو درست کنم زدم چشمش رو ناقص کردم گفتم:بابای سانازم اینجوری بود. 

آتنا پرسید بعدش چی شد؟گفتم چند ماه پیش شهید شد. 

آتنا زد زیر گریه.تو به من چشم غره رفتی.اومدم درستش کنم بدترش کردم.گفتم:آتنا اونا تو اون دنیا وضعشون خیلی خوبه.این ماییم که جامون بده نه اونا(حالا انگار دور از جون.....) 

اون روز آتنا کلا داشت گریه میکرد. 

یادته با هم رفتیم بالای همون پله ها.با کل بچه ها.زدیم و رقصیدیم.من طبق معمول آهنگ tmرو میخوندم خودمم میرقصیدم.فهیمه اومد.من در رفتم.وای نسترن اون موقع واقعا میترسیدم ازش.انقدر به شوخی گفته بودیم خواستگار منه که واقعا وقتی میومد طرفم خودم رو میکشیدم کنار.اون موقع از بالای پله ها پریدم پایین.ازون ارتفاعی که دو برابر قدم بود.وسط راه پشیمون شدم.ازون بالا آویزون شده بودم.من دستم له شد.شما هی میخندیدین.دوستای یاسمن ترسیدن فکر کردن من دارم خودکشی میکنم(بیچاره ها.ساده بودن دیگه.) 

اون روزایی رو یادته که من دنبال یکی از دخترای پیش دانشگاهی میرفتم.براش نامه ی خالی میفرستادم.میخندیدیم؟با آتنا. 

انقدر از دیوونه بازیهامون خاطره دارم که تا صبح باید بنویسم. 

یادمه روزایی که ناراحت بودم تو بغلم میکردی.گریه میکردم.ولی خودمونیم ها.هیچکس تو مدرسه به بی ثباتی من نبود.وقتایی که خوشحال بودم کل کارکنان مدرسه نمیتونستن مانع شیطنت ها و دیوونه بازیام.اما در یک ثانیه ازین رو به اون رو میشدم. 

چقدر اون روز همه به من خندیدن که هوس نارنگی کرده بودم.کل مدرسه رو گشتم.آخرش یکی پیدا کردم.اونم کجا؟تو سطل آشغال.میخواستم برش دارم.شماها فکر کردین واقعا وی...(خودت فهمیدی دیگه؟من هی میگفتم نه به خدا.) 

حالا داری میری.خدا به همراهت دوست نازم.ولی هرکجا رفتی یادت نره اینجا یکی هست که هنوز دوستت داره.رفتی اونجا به این دخترای بجنوردی نیفتی خراب بشیا. 

به قول شفیعی کدکنی(درست گفتم دیگه؟) 

سفرت به خیر اما تو ودوستی خدا را 

چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی 

به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را 


 پی نوشت ۱:بچه ها من دیروز مزدوج شدم.دیشب از کیانا خواستگاری کردم.الان کیانا زنم شده. 

انقدر نازه.ایشاا... واسه عروسیمون همه تون دعوتین.دیشب تو مبایل اسمش رو عوض کردم به جای کیانا نوشتم زنم.به اونم گفتم بذار شوهری.اما نذاشت. 

پی نوشت ۲:بچه ها میشه لطفا یه چیزی بگسن من آدم بشم؟نمازهام همه اش غذا میشه.به هرکیم میگم فقط از آتیش جهنم و این حرفا میگه.اگه کسی حرف دیگه ای داره کمکم کنه. 

پی نوشت آخر:من الان خیلی پر توقع شدم؟خودم که احساس میکنم.شما چطور؟ 

پی نوشت واقعا آخر:دلم نیومد از زنم نگم.ببین بعضی دخترا هستن خیلی نازن.آدم میخواد بغلشون کنه.کیانا اونجوریه.منم هوس کردم تغییر جنست بدم برم بگیرمش.

نظرات 168 + ارسال نظر
attilayadaei@ یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:24 ب.ظ

baba ma az mard boodan ziad hal nemikonim, einrouza hame zan mmishan

یعنی میگی من که میخوام زن بگیرم اشکال نداره دختر بمونم؟

خواهری یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:15 ب.ظ

خوب اول در باره نماز، یلدا به خودت بستگی داره،اگه واقعاً میخوای نمازها تو اول وقت بخونی، باید همت کنی،اگه همت کنی خدا هم دستتو میگیره. به قول یه بزرگی،میگفت موقع نماز به نماز نگین کار دارم،به کار بگین نماز دارم.
همه چی از نماز سرچشمه میگیره، آتیش و جهنم رو در نظر نگیر، به این فک کن تو چقدر دوست داشتی اون موقع ها سعید بیاد،بری باهاش صحبت کنی، ببین چه عشقی میکردی اون موقع!! نماز هم باید برا ما اینجوری باشه، ما وقتی قران میخونیم انگار ما داریم با خدا صحبت میکنیم، ولی موقع نماز وقتی اذان میگن،یعنی خدا میگه بنده من، من دلم برات تنگ شده، دارم صدات میزنم بیای پیشم،بعد بی معرفتی نیست به خدا بگیم،خدا شما وایسا من با دنیا کار دارم!!!؟؟؟!!!
اونایی که میگن خدا رو دوست دارن،اگه اول وقت نماز نخونن دروغ میگن که خدا رو دوست دارن، چون هر عاشقی منتظره اینه که یه فرصتی گیر بیاره بره با معشوقش صحبت کنه. حالا نماز هم به این شکله ، اگه واقعاً خدا رو دوست داریم باید دلمون پر بزنه موقع اذان گفتن، سریع بریم وضو بگیریم،که بریم با محبوب خودمون با عشقمون صحبت کنیم. تو نماز های ظهر و عصر، مغرب و اعشا رو سعی کن اول وقت بخونی خدا خودش تورو برا نماز صبح اول وقت بیدار میکنه.بهت قول میدم(خودم امتحان کردم).
یه چیز دیگه قدر خودتو بدون،الان وقتی تو ناراحتی از اینکه نماز هات قضا میشن، بدونه خدا خیلی دوست داره که اینجوری نگرانت کرده،ویلا مسه خیلی های دیگه ولت میکرد ،نمازت قضا بشه، پس بدون دوست داره که میخواد تو زودی بیای باهاش صحبت کنی، دلش برات تنگ میشه!
آخره نمازت هم از خدا بخواه که بهت توفیق بده همیشه نماز اول وقت بخونی.
یه بزرگی میگفت شما نماز اول وقت بخونید ،بعد اگه به مقامات بلند معنوی و دنیوی نرسیدین،تو صورت من تف کنید!!!!!!!!!!!!
ببین نماز اول وقت چقدر ارزش داره و مهم هست.
حالا برا بقیه حرفات دوباره میام پیشت،الان یه ذره کار دارم.
یا حق

نمیدونم.خیلی کم پیش اومده که نماز رو با عشق بخونم.همیشه از روی انجام وظیفه بوده.
این کامنتت جواب نداره.بذار وقتی عمل کردم و نتیجه گرفتم جوابش رو میدم(اگه اون موقع بتونم بیام)
خواهری من اگه تو رو نداشتم چیکار میکردم.دلم خیلی برات تنگ میشه.یه دستمال بده من.

خواهری یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:16 ب.ظ

بعد حالا هی بگو خواهریم بی معرفته، خودم یه پست جدا نوشتم!!

علومه.پست به این پرماجرایی بایدم کامنتش این هوا باشه.حالا تازه راجع به زن و بچه هام(زنم امروز دوقلو زایید) خاطرات مدرسه و پرتوقعیم هنوز چیزی نگفتی

خواهری یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:03 ب.ظ

بابا مبارکه ،شیرینیه ما چی پس؟ حال مادره بچه ها خوفه؟
حالا پسرن یا دختر؟!!!
اون جریانات چیه؟ تا نرفتی اونرو هم بگو دیگه!
یلدا تو میری من دلم تنگ میشه چیکار کنم؟!!!!!!!

خب عروسیمون بیاین تا شیرینی بدم بهتون.فقط بگم زنم رو من حساسه.خوشش نمیاد با دختر غریبه حرف بزنم.یه وقت نگی من خواستگارت بودما.بگو من و داداشت دوستیم.
پسرن.اینجوری هردوشون داداش دارن.اسماشونم قلی و سلی.قلی به من رفته سلی به زنم(میگم حال کردی.زدیم رو دست ماکروویو)
کدوم جریانات؟اغتشاشات اخیر رو میگی؟
آها.هنوز راجع به نسترن و خاطره هامون چیزی نگفتی(مخصوصا اونجاش که واسه پسرا دست تکون میدادم)

خواهری یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:07 ب.ظ

یلدا میدونی چرا دیر میام، آخه اسباب کشی کردم، هنوز اینترنت رو هم وصل نکردن، از جای دیگه وصل میشم،الان هم کلی کار ریخته سرم!!!

یعنی دست از سرت بردارم؟من که میدونم از وقتی زن گرفتم بهانه گیر شدی.خیلی خب.راحت باش

پریا یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:19 ب.ظ

سلااااااااااااااام

سیلااااااام.پری خانوم.شما کجا؟اینجا کجا.تو آسمونا دنبالت میگشتیم رو زمین پیدات کردیم.چطوری خانومی؟

پریا یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:30 ب.ظ

یه بار نماز بخون و همزمان به معنیشم فک کن. اول وقتم بخون، حالا نه دقیقا بعد اذان، مثلا نماز ظهرتو ساعت ۲ بخون. آروم آروم برو وضو بگیر، با آرامش جانمازتو پهن کن... یواش یواش بخون. ببین اثرش چیه

چشم.بریم ببینیم درست میشه.راستی چه نظر مختصر مفیدی.از من یاد بگیر.

کیانا یکشنبه 22 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:16 ب.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

سلام شوهر خودم خوبی !؟
گلکم منو تو که بچه نداریمممممممممممم من که گفتم بچه نمیخوام میخوام ادامه تحصیل بدم
قضیه موبایلم باید به اطلاعتون برسم من تو گوشیم اسمه تورو بذارم شوهری بدبخت میشی به خاطر خودت میگم اول زندگی زن نازنینتو از دست میدی
حالا بی شوخی چه شوهری گیرم اومد کلی دوسش دارم

سلام زن جون.من خوبم.الهی قربونت برم.نازم.جونم.یه بوس میدی؟(بچه ها شما چشماتون رو ببندین.اینا بد آموزی داره)آخه قربون اون قد و بالان برم.قربون اون هیکلت بشم من.الهی پیش مرگت بشم.چرا بچه نمیخوای؟
بچه نمک زندگیه.پایه های زندگیمون میشه.مثل مهریه که پشتوانه ی زنه(که رقمش رو واست نجومی گرفتم)اینم پشتوانه ی مرده.قربونت بشم.دوقلو که چیزی نیست.زنای مردم ۵قلو میارن.آخه تو مگه عقل نداری؟شیطونه میگه بزنم تو سرت.دختره ی فلان فلان شده ی بی فلان.نکنه اجاقت کوره؟هان؟درس بخوره تو فرق سرت.درس رو میخوای چی کار؟تو که آخرش باید بشینی تو خونه کهنه ی بچه بشوری.زن و چه به این حرفا.
آخه ضعیفه نونت کمه آبت کمه؟هی میگه میخوام درس بخونم.اگه من اون کتابات رو نسوزوندم.یه بار دیگه بگی بچه نمیخوام آنچنان بلایی سرت بیارم مرغای آسمون بحالت گریه کنن.
خدا نکنه من بی زن بشم.البته خیالت جمع.اگه بلایی سرت اومد من که تنها نمیمونم.میدونم تو هم راضی نیستی.به خاطر تو هم که شده میرم یه زن دیگه میگیرم.
منم تو رو دوست میدارم.فقط یکم گاهی وقتا اعصابم رو خورد میکنی.ولی تو که میدونی من ازون مردایی نیستم که به زنشون بها ندن.من نمونه ی یه مرد دموکراتم.
حالا یه بوس میدی به شوهرت؟

خواهری دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ق.ظ

khoda shoma 2ta ro bara ham hefz kone,ishala sayeye shoma bala sare khanomo bache haye goleton bashe.
ishala be paye ham pir shin nane.!!!

خدا شما رو هم واسه ....واسه پدر و مادرتون حفظ کنه.
یه وقت فکر نکنی زن گرفتم دیگه دوستت ندارما.هنوزم میخوام بیام خواستگاریت.بذار برم سربازی.

خواهری دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:32 ب.ظ

فک کنم منو با عفت خانم سره کچو عوضی گرفت!

خ گفتی عفت خانوم سر کوچه.دلم هواش رو کرده عجیب.
حالا نیومدم بگیرمت دلیلی نداره خودت رو به کوچه علی چپ بزنی.هرکسی یه سرنوشتی داره.من نمیخواستم اینطوری بشه.ولی ایشاا... سر فرصت یه روز میام با آقاجونت حرف میزنم.میگم درسته حالا دیگه من زن دارم اما این دختر شما دلش به من خوشه.
تو غصه نخور.باشه؟

آلیس دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:11 ب.ظ http://www.jahizieh.mihanblog.com

سلام یلدا جون کجا نفهمیدم چی شد خانومی یعنی چی اینترنتو ازت میگیرن تازه باهات اخت شدم یلداییی این حرفو نزن یه راهی پیدا کن حداقل هفته ای دو سه بار بهت اجازه بدن بیای تو نت راستی خانومی چرا کفر میگی یعنی چی تغییر جنسیت و ازین حرفا قرار بود منطقی باشی به نظر من نمازتو بخون سر وقتم بخون میبینی چقدر زندگیت قشنگ میشه میری تو یه حال و هوای دیگه حس خوبی داره کاری هم نداره خانومی مراقب خودت باش راستی مبارکه منو هم دعوت کنی فکر بچه رو هم از سرت دور کن

سلام.وای آأیس جون منم خیلی دلم برات تنگ میشه.از الان نشستم زانوی غم بغل گرفتم.قبل ازینکه برم شماره ی همه تون رو میگیرم.اما مامان میگه مبایلم جمع میکنه.فکر کنم قرنطینه شدم.
حداقل هفته ای دو سه بار؟خوشیا.من اگه خودم رو تیکه پاره کنم هر ۲ ۳ هفته یا شاید یه ماه یه بار میدن.
تغییر جنسیت هم واسه ازدواجم بود دیگه.همینجوری که نمیتونم برم خواستگاری کیانا.باید مرد بشم.اینجوری به من نمیدنش.
ما دو راه داریم یا کیانا مرد بشه یا من.ازونجایی که اون سوسوله و به درد زن بودن میخوره و من خوب کتک میزنم کمک مامانم نمیکنم داد و هوار راه میندازم غیرتی بازی در میارم و کشتی کج دوست دارم باید من مرد بشم.
شما هم دعوتی.اما شرایط داره(مراجعه شود به پاسخ کامنت قبلی خواهری.)عمرا.من بچه میخوام.برام بچه نیاره همینجا خونش رو میریزم.مفهوم شد؟

کیانا دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:15 ب.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

من دردمو به کی بگم ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
من بچه نمیخوام اصلا چند وقته این بچه فامیلمونو میبینم میخوام بزنمش از هرچی بچه اس متنفر شدم
ببین مرد حرف این الیس جونو گوش کن فکر بچه رو از سرت بیرون کن اصاب مصاب ندارمااااااا
این لوس بازیا چیه ؟؟ بوس؟؟ مرد خجالت بکش سنی ازت گذشته بسه
نبینم بگی بچه میخواما بگی ب.... روزگارت سیاه مرد
پاش بیوفته از ۱۰۰تا مرد بدترم

زنم زنای قدیم.شیطونه میگه کمربندمو بردارم بزنم کبودت کنما.
دو روز از زندگی مشترکمون نگذشته ببین چه الم شنگه ای به پا کرده.زن.من اینجا آبرو دارم.این کولی بازیا چیه؟
خدا هم با منه.حالا اینجا نمیشه بگم.اومدی تو یاهو آیه اش رو بهت میگم(اینجا بچه مچه زیاد هس)
آلیس خودش مثل توئه.فکر نداره.
مگه چند سالمه.تازه دارم میرم تو ۶۰سال/زن جون گرفتم که چی؟

علی تنهاست دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:05 ب.ظ

سلام بر خواهر خودم

خوبی که ؟ خوش می گذره ؟

در مورد آهنگ گوش کردن پسرا !؟! اگه راستشو می خوای من که آهنگ گوش می دم اصلا گوش نمیکنم ببینم خوانندش چی میگه ! غمگین و شاد هم زیاد فرق نمیکنه که تا یک آهنگ شاد گوش کردیم پاشیم برقصیم یا آهنگ غمگین بشینیم اشک بریزیم . این کارا سوسول بازیه
مثل شما دختر ها احساساتی و جو گیر نیستیم جانم

حالا در مورد نماز...اصلا لازم نیست بخونی...کی حالا نماز میخونه؟...یک اصل اساسی رو هیچ وقت یادت نره :
اول از همه نماز بعد از بقیه همه کارها...اگر هم کارهات شب تموم شد بگیر بخواب

سلام.چه عجب.نمیگی دلم تنگ میشه؟
شما که معلومه.ببین این چیزا مال ما جووناست.شما برو همون رادیوت رو گوش بده.بشین حافظت رو بخون.با پیرمردای دیگه برین پارکی جایی.این آخر عمری استغفار کنین.من به شما توصیه میکنم کلا همون رو هم گوش نده.

شما مثل اینکه پست من رو نخوندی؟دختر کجا بود؟الان مردی شدم.زن دارم.سوسول هم نیستم(کامنتای کیانا رو ببین.زنم رو میگم)
مثل دیشب که کارام تموم نشد نخوابیدم؟ساعت ۱شب زد به سرم رفتم حموم.بعد اومدم قرآن خوندم.بعد اس ام اس زدم.تا سحر مشغول بودم واسه خودم.هی ازین ور به اون ور میرفتم.عین این بیمارای روانی.بعد سحری خوردم.نماز خوندم.کتاب بیابان رو خوندم.به ساناز اس ام اس دادم.حسودی کردم(داشت درس میخوند)بعد دیدم دیگه بیکارم.مامان هم جلو در اتاق وایساده بود ببینه من واقعا خل شدم یا نه؟دیگه مجبور شدم بخوابم.تازه صبح زودم رفتم گزینش.که چون عاشق چشم و ابروم شدن گفتن ما غلط بکنیم شما رو گزینش کنیم.قبولی.

دیگه تا همین الان داشتم واسه خودم جولان میدادم.

خواهری دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:33 ب.ظ

آخه تو بری کی مارو میخندونه؟
تو بری من به کی بگم ابجی؟
تو بری کی میاد سؤال کنه؟
یلدا نرو
کلک میخوای بری جایی استخدام شی؟

بخشید فکر نمیکنی تو مورد اول اشتباه گرفتی؟اولا من دلقک نیستم.ثانیا من که با این زن....گفتنام اشک تو رو در آوردم.پس اون اشک شوق بود؟انکاز نکن دوست داری بهت بگم....
به علی بگو.
نگران نباش.قبل ازین که برم یه ۵۰۰تا سوال ازت میکنم که تا وقتی برمیگردم سرگرم باشی.
یه وقت نگی من برم دلت برام تنگ میشه ها.تازه من که هنوز نرفتم.بذار همین چند روز رو شاد باشیم.
استخدام؟(آیکون سوت)
کدوم خلی پیدا میشه من رو استخدام کنه؟اونم با مدرک سیکلم.
میگم چقدر جو اینجا غمگین شد.بیا یکم عشقولانه بازی در بیاریم کیانا بیاد گرد و خاک کنه.ما هم بخندیم.
خوب عزیزم چند سال مونده درست تموم شه؟من که سربازی نمیرم دیگه.گفتم میخوام ازدواج کنم اونا هم معافم کردن.همین فردا میام خواستگاریت.گل چه رنگی دوست داری بگیرم واست؟کروات بزنم یا دوست نداری؟لشکر کشی کنیم یا فقط با خواهر و مامانم بیام؟
خب تا همینجاشم قبر خودم رو کندم.فعلا بریم خودمون رو واسه کتک آماده کنی

پاییــــــــــــــــــــــــزان دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ http://paeeezzan.persianblog.ir/

سلام یلدا

دست ننم درد نکنه ...زنمو ...کیانا و مگر از رو نئش من رد شی ما کلی با هم صوبت کردیم

مردا اکثرا چیزایی گوش میدن که خودشونم متوجه نمیشن چی داره میگه ...چون کل یوم با احساس مشکل دارن ...

یلدا خودمونیم چقدر ناشیانه همدردی میکنی

ایشالله دوستت همیشه سلامت باشه هر جا هست

پ.ن.سعی کن نمازت قضا نشه جانم

عزیزم این اینرنت موبایلم از دیشب قطع شده نمیدونم چه مرگشه ببخش اگه دیر اددت میکنم

خوشحالم از آشنایی با تو نازنین خانوم گل

سلام خانوم ن ن (درست گفتم؟)
منظورت رو ازین جمله نفیمیدم.شما با زن من حرف زدین؟کیانا من آشنایی با این خانوم رو به کلی انکار میکنم.من تا حالا با هیچ دختری جز تو حرف نزدم.بد به دلت راه نده.
آره علی هم همین رو میگفت.انگار مجبورن گوش بدن.
آره.هیچوقت یاد نگرفتم ازین جمله های مامانمینایی که همه واسه همدردی میگن یاد بگیرم.خواستم جدیدباشه.خراب کردم.نه؟
از دعات ممنونم.
پاسخ پ.ن:الان نماز شب قضاست؟ساعت ۱۱:۳۰.مغرب رو خوندم.فیلم شروع شد عشائ موند.
منم همینطور.فقط حیف یکم دیر پیدات کردم.

علی تنهاست دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:02 ب.ظ

ملومه دلم برا خواهرم تنگ میشه ولی اون رو نمیدونم

مبارک باشه ... تعجبه که قبولت کردن ؟ حالشون خوب بوده ؟ شاید اشتباه گرفتنت فکر کردن می خوای اونجا درس بخونی ؟

پس ازین به بعد من خواهر ندارم ؟ به چه امیدی بیام اینجا پس ؟ داداش که دارم دیگه داداش نمی خوام

آره دیگه ما که سنی ازمون گذشته...دوران جوونی و جهالتمون گذشته !

دل خواهرت از الان تنگ شده واست.داداشی اگه گوشی رو هم ازم بگیرن چی کار کنم؟(آیکون آبغوره گرفتن)
نه به خدا.گفت پاشو.حالا بچرخ.بعد خوب نگاهم کرد.دید هم خوشتیپم هم خوشگل.چرا باید بگه نه؟تازه مهربون هم هستم.قرار شد اول مهر بهم زنگ بزنن.از الان به من بگو آقا.....(میگم الکی این همه ریش گذاشتم و محاسنم رو بلند کردم.)
آره دیگه ازین به بعد رسما دو تا خواهر داری.فقط.دو تا هم داداش داری.نیست خواهر نداری؟(میدونم الان چی میخوای بگی.اما چند روزی میشه اون جمله هه رو نگفتی.ببینم روت میشه جلو جمع بگی.)
والا ما از وقتی یادمون میاد شما همینجوری بودین.اتفاقا ما با یاسی همیشه تو خاطراتمون دنبال جوونی شما میگردیم.اما مثل اینکه تو و بخصوص داداشت ۶۰ساله متولد شدین.
داداشی الان درین لحظه به سرم زده.اینجایی که کامنتام میاد بالاش چند تا رنگه که اگه روش کلیک کنم صفحه اون رنگی میشه وقتی هم روش نگه دارم اسم رنگش میاد.من هی موس رو میذارم روش بلند رنگ رو میگم وقتی میبینم همون رو نوشته واسه خودم دست میزنم.تو هم برای خواهر باهوشت دست بزن.دستتتتتتتتت

علی تنهاست دوشنبه 23 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:56 ب.ظ

سلام خواهر گل

آنلاین خواستی بشی خبر بده...
اگه بودم سعی می کنم منم آنلاین بشم

چون ظاهرا داره اینترنت اینجا مشکل دار میشه..هی قطع و وصل میشه..آخه روز قدس نزدیکه...میخوان سرعت اینترنت رو زیاد کنن که همه خبر دار بشن و شرکت کنن

اه.حالم ازشون به هم میخوره.ترسوهای بزدل

کیانا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:10 ق.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

من این چیزا حالیم نمیشه من بچه نمیخوام دوستان یاری کنین
من شرط دارم اگه بچه میخوایی باید تمام کاراشو انجام بدی من درس میخونم حوصله نقو نوق بچه هم ندارمممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممممم

وایسا با کمربند میام سراغت.هیچ کس رو یارای کمک به تو نیست.وقتی سر سفره ی عقد بله رو گفتی باید فکر اینجاشم میکردی خانومم

کیانا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:19 ق.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

فکر نمیکردم تا این حد منو در فشار قرار بدی که بچه میخوام اصلا دیگه من بد اخلاق میشم مهربونو نازم نیستم
این سوسول بازیا چیه ؟؟ هی بچه میخوام بچه میخوام ( عصبی ) باره اخرت باشه مرد از سنت خجالت بکش تازه ۶۰ نه ۶۲سال ۴ماه
دیگه چیزی نشنوم وگرنه با شلاق طرفی.

خب بچه پایه های زندگیه.اگه میگم بچه واسه اینه که از دستت ندم(اوه.فیلم هندی شد)
سوسول خودتی.
من تازه ۶۲سالمه.همچین میگه ۶۲انگار مثلا۱۰۰سالمه.
جرات داری بیا دعوا.نفس کشششششششش

خواهری سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ق.ظ

دختر خوب، نماز مهم تره یا فیلم؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
خدا واجب تره یا دنیا؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
صحبت کردن با خدا بیشتر لذت داره یا فیلم دیدن؟؟؟؟؟؟؟؟؟
یلدا سعی کن تو زندگیت بعده ها ،هیچ وقت خدا رو به دنیا نفروش حتی برا یک لحظه

نماز.
خدا.
صحبت با خدا.
چند شدم؟
بابا مغرب رو خوندم.تا عشا هم خیلی مونده بود.چشم ازین به بعد اول نماز.بووووووووس

کیانا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:29 ق.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

نگران نباش از دستم نمیدی مگه زندگی با بچه پا برجاست ؟؟ همین بچه ها زندگیمونو میریزن بهم
سوسول سوسول سوسووووووووووووول
عزیزم چیزی تا ۱۰۰ فاصله نداره
اااااااااااااااااااااااااااااااخ جون دعوا
شلاق من کو ؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟ بیا جلو ترسوووو چرا عقب عقب میری ؟؟

بابا اگه فردا بگی طلاق میخوام چه خاکی تو سرم بریزم؟فقط بچه/
خودتی خودتی خودتی.
من هنوز اول جوونیمه.میرم هوو میارم سرتا.
بچه ها بیاین دعواااااااا

علی تنهاست سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:30 ق.ظ

کجا رفتی ؟

اینجاام داداشی

علی تنهاست سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:35 ق.ظ

سلام خواهر گلم خواهر ماهم

خودت کفتی جلوی جمع بگو...

دلم همیشه برات تنگ می شه

از صمیم قلبم دوست دارم خوار گل

خوب شد حالا؟


سلام داداشی.
چه جرئتی.نمیگی از منکرات بیان ببرنمون؟
منم دلم تنگ شده(از الان)
من بیشتر.اره.آروم شدم

[ بدون نام ] سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:37 ق.ظ

سلام خواهر گلم خواهر ماهم

خودت گفتی جلوی جمع بگو...

دلم همیشه برات تنگ می شه

از صمیم قلبم دوست دارم خواهر گل

خوب شد حالا؟

جانم؟

کیانا سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:42 ق.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

من خسته ام مرد دعوا باشه واسه فردا بودو بورو خدارو شکر کن سوووووسوووووووول من
فکر بچه و هوو رو هم از سرت بکن بیرون شب بخیر مرد

منم همینطور.ولی هنوزم میتونم بزنمت.
این سوسول رو از علی یاد گرفتی؟برادر شوهرت رو میگم.
حالا وقتی دوقلو آوردی هوو هم من آوردم میبینی.
مگه نمیای اینجا؟(چشمک)
شب خوش

MAHYA سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:07 ب.ظ

azizam faghat begam kheili naaz minvisi..ghahshang ehsasatet montaghel mishe :)

akhe khodet ham naaaaziiii :*

hala dafeye bad umadi meshad ba bechehaye paeen khiabun mirim yek jayee delangun merem!! ;)

shad bashiiiii

هنوز دارم میخونمش.یکی ترجمه کنه

پاییــــــــــــــــــــــــزان سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:34 ب.ظ http://paeeezzan.persianblog.ir/


کیانا حرف اینو گوش نده اینم از سیاستشه ...میخواد بچه بیاری که سرت گرم بشه ازش غافل بشی بره دنبال یکی دیگه...خودش بهم گفت...

نیلوفر تو دبگه چرا؟
کیانا به جون دو تا بچه مون من به خاطر اینکه دوستت دارم میگم بچه بیاریم.به این گوش نده.بوووووس

پاییــــــــــــــــــــــــزان سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:39 ب.ظ http://paeeezzan.persianblog.ir/

یلدا جونم نذاشتی کامنتدونی کامل لود بشه برای همین نه شکلکا رو دیدی نه تونستی فارسی بنویسی یه خرده صبر داشته باش ببم جان اون صبری که برای نماز داری رو اگه یه خرده اینجا داشته باشی حله...

یلدام من اسم مستعارم نیلوفر بیدهو اسم واقعیم یه چیز دیگه س ولی نیلوفر دوست دارم صدام کنی ... میسی...

زودتر این کیانا رو بفرست رد کارش بیا با من ازدواج کن...در ضمن وقتی با هم ازدواج کردیم خودت میزایی من اعصاب و حوصله این بند و بساطا رو ندارم...

دیدم اون لحظه ی آخر یهو فارسی شد.پس بگو.عجب کامنتدونی لوسی داری.ببم جان یعنی چی اونوقت؟
اسم واقعیت چیه اونوقت؟(آیکون سوت زدن)نه.دوست دارم به اسم خودت صدات کنم.
کیانا رو دوست میدارم.عزیز من چه مشکلی داره کیانا رو هم داشته باشم؟هنوز تا ۴تا ۱نفر جا دارم(اگه گفتی اون یکی کیه؟)
عجب!امروز باید بچه بیارم فردا کهنه بشورم پس فردا بچه شیر بدم.دو روز دیگه هم باید شوهر کنم لابد(دهن من رو وا میکنی)

علی تنهاست سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:17 ب.ظ

سلام خواهر گل

قرار بود از مسافرت مشهدت پست بزاری ؟

من در مورد این پستت چی باید نظر بدم ؟

بدون اجازه دادشت میری ازدواج میکنی...حالا میکی پست بزار؟

ای خدا بیا من رو بکش.از چی بگم؟ازین که نتونستم داداشم رو ببینم؟ازین که درست موقعی که همه چی جور شده بود با محیا بریم بیرون چند تا آدم عوضی همه چیو به هم ریختن و تا ۱روز حالم خراب بود؟
ازین که به خاطر یه اشتباه کوچیک کل عالم و آدم نصیحتم کردن و هرچی به دهنشون اومد گفتن؟
ناشکردی نمیکنم.همین که صبح تا شب به داداشم اس ام اس میدادم بزرگترین لطف بود.اما قبول کن چیزی نیست که بخوام اینجا بگ

علی تنهاست سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ب.ظ

عجب بارونی مییاد !!!

مثکه خدا هم دیگه خشمگین شده اینقدر ظلم روی زمین دیده ؟!؟

پس چرا کاری نمیکنه؟چرا کمکمون نمیکنه؟چرا کاری نمیکنه بتونیم از اسلام دفاع کنیم؟چرا حضرت محمد که این همه ازش میگیم و دوسش داریم کاری واسه حفظ دینی که آورده نمیکنه؟چرا امام زمان نمیاد تا پرچم حق و عدالت رو بلند کنه و همه ی بدیها رو بشن؟
یعنی هنوز قراره بدتر ازین بشه؟خدا آخر عاقبت همه مون رو بخیر کن

خواهری سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ب.ظ

نه علی آقا، این چیزایی که به قول شما ظلمه، باعث نمیشه!
پس ظلم ندیدین، ظلم اونیه که دست شیر خدا رو بستن کشوندنش رو زمین بردنش مسجد ، درب خونه دختر پیامبر رو آتیش زدن پهلشو شکستن، دندان رحمت للعالمین رو شکستن؛ اینا ظلم بود ...
علی آقا ،خدا صبور تر از این حرفاس؛ ویلا تا حالا ما آدما از بین رفته بودیم با این همه گناهی که آشکار یا پنهان در محضرش انجام میدیم، اینا ظلم هست...
نعمتش رو میخوریم،کفرشو رو میگیم؛ این ظلمه...
بهمون لطف میکنه، ما به حرفش گوش نمیدیم؛ این ظلمه...
بیشترین کسی که الان مورد ظلم واقع شده ،خوده خداوند صبور هست!!
(علی آقا روی صحبتم با شما نبود، اون کلام شما رو که دیدم،گفتم یه ذره درد و دل کنم)
یا حق

خواهری ظلم اینه که اسم اسلام داره نابود میشه.ظلم اینه که جوونای ما حالشون از هزچی اسلام و مسلمونه به هم میخوره.به خاطر کی؟...
آره این رو قبول دارم که ما هم داریم ظلم میکنیم.با ناشکریمون.با کارای بدمون.اما نه به خدا.به خودمون.واسه خدا که فرقی نداره.اون انقدر بزرگ هست که به ما نیازی نداشته باشه(این رو من نمیگم.خودش میگه)
منم روی صحبتم با شما نیست.با اوناییه که دم از آخرت و اون دنیا میزنن اما فراموش کردن که اون دنیا واسه خودشون هم هست.حسابرسی واسه همه است.و دارن با این کاراشون نه تنها خودشون رو بلکه اسلام رو نابود میکنن.
کاش تو زمان ما هم یکی مثل اماما یا پیمبرا بود که حق رو میگفت.نه اینکه....

علی تنهاست سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:59 ب.ظ

سلام خانم خواهری

اونایی که شما هم میگین ظلم هستن آره...ولی دیگه گذشت...نمیشه 1400 سال بشینیم و به ظلم هایی که اون زمان شده بگرییم...بلکه باید اونا الگو باشن...الان باید ببینیم به کی ظلم میشه ؟ حق کی رو میخورن ؟ آبروی کی رو میبرن ؟ حیثیت کی رو خورد می کنن ؟ زیر ردای دین چه جنایت هایی که نمیشه ؟

اون مواردی هم که بدش گفتین ظلم فردیه ؟ظلمی که به یک فرد میشه یا یک فرد میکنه مهم تره یا ظلمی که به یک ملت میشه ؟

الان اگه بشینیم بگیم که معاویه ظلم کرد. شمر ظلم کرد. و به ظلمی که اون زمان به مردم میرفته بگرییم چه فایده داره ؟

الان باید ببینیم معاویه حالا کیه ؟ یزید حالا کیه ؟ شمر حالا کیه ؟ شمر و معاویه 1400 سال پیش مردن

خلق ما زین پس
شنبه با موسی فریاد میکند مرگ بر فرعون
یکشنبه با عیسی فریاد میکند مرگ بر قیصر
دوشنبه با محمد فریاد میکند مرگ بر کسری
سه شنبه با محمد فریاد میکند مرگ بر منافقین
چهارشنبه با علی فریاد میکند مرگ بر معاویه
پنج شنبه با حسن فریاد میکند مرگ بر معاویه
و جمعه
با حسین فریاد میکند
مرگ بر یزید

روشنک سه‌شنبه 24 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:26 ب.ظ

هی هی هی چی بگم واللللا

نمیدونم

پاییــــــــــــــــــــــــزان چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:33 ق.ظ http://paeeezzan.persianblog.ir/

یلدا نبینم برای ندا دردونه من نقشه بکشی به هیچ کس نمیدمش دستتو بنداززززززززززززززززززززز

اسم من نوشین می باشد عزیزکم

کیانا گول بوسای اینو نخور اینو من میشناسم

بوس بوس بوس برای یلدای خوش مشربم

نه بابا.با همه آره با ما هم بله؟
سلام نوشین جوووون.
کیانا دروغ میگه.من اصلا واسه این دستم تکون نمیدم چه برسه بخوام بوسش کنم.این حسودیش میشه که من عاشقتم.
بوووووووووس برای نوشین عزیزم

خواهری چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:47 ق.ظ

علی آقا،و علیک السلام!
man ta hododi ba harfaye shoma movafegham; bayad did che kasani zolm mikonan. felan bahs ahle beyt ro nist va on haro varede ghazie nemikonam.
ghablesh chand nokte ro yad avar sham; hadith darim ke mifarmayand aberoye momen az hormate khaneye khoda bala tare.
ehteram be hoghogh mardom va hagh nas yeki az amor vajebe ke baraye khoda ham besyar arzesh mande va taakid shode.
------------------
hala bar gardim be on zolm haye fardi ke shoma farmodin. farmodin zolm be yek fard mohemtare ya be yek melat; mikham ino khedmateton arz konam ke, hame chiz az darone ensan hast,kasi zolm nemikone, magar inke avalesh be khodesh zolm karde bashe; yejorayi dar rastaye sohbat haye shoma harf mizanam, harfam ine ke ma aval khodemon ro bayad eslah konim, chon hich kasi zalem be donya naymade, khoda hameye fetrat haro pak afaride, dar charkheye roozegar ensan ha avaz mishan. bebinid vaghti eslam in ghadr ro khod sazi taakid dare be in khatere ke agar ensanha khod sazi dashte bashan va be khodeshon zolm nakonan, be digaran ham zolm nakhahand kard. vaghti ma be sokhanan khoda ke hamash baraye saadat va behtar zendegi kardane ma ast gosh nadim, natijash mishe hamin hayi ke to jaame mibinim!!!
fek mikonid age hame aval be khodeshon negah mikardan va khodeshon ro eslah mikardan,be fekre eslahe digaran nabodan; in gone mishod ke alan hast? na! be khoda ghasam na!
pas bayad ma rishe haro dorost konim,be ahkame elahi gosh bedim, age mikhaym na be kasi zolm konim,na behemoon zolm beshe!, in tanha rahe hale.

hala ham ke kar be inja keshide ke shoma mifarmayn dare be yek melat zolm mishe; bayad khedmateton arz konam ke ghasde jesarat ya tohin be hich kas ro nadaram faghat daram jaryani ro bazgo mikonam; dar zaman hazrate ali (ae) dar kofe tamam kofian roberoye hazrat istadan goftan ke ali mokhalef ba rah o ravesh payambar harekat mikone, be ki goftan, be hazrate ali,be kasi ke payambar on ro janeshin,vasi, baradar va khalifye baed khodeshoon khande bodand. khiely zood ham malom shod ke hagh be hazrat bod o tamam mardom be gomrahi keshide shode bodan, chera? chon yek seri afrade sood jo eslam ro be nafe khodeshon tafsir mikardan. hala ghasdam az goftane in jaryan in bod ke begam, dar har dore mardomi pieda mishan ke fekr mikonan daran rahe dorost ro tey mikonan, va har kas ke mokhalefeshon bashe dar gomrahi hast.
man faghat mikham ye chiz begam ma bayad havasemon jam bashe,gole hich dasteyi ro nakhorim,khodayi nakarde nashe mese zamane hazrate Ali (a) ke hameye mardome kofe moghabel janeshine bar haghe rasole khoda istade bodan. bad nist ye lahze ham fekr konim be daronemon bebinim vaghiean in rahi ke mirim doroste ya na?!!!!!!
dar zaman hazrat ham mardome aadi va avam bazicheye ye seri siasat madare do ro shodan ke dar zaher din dashtan vali dar baten ba shietan bodand!
---------------------
Ali agha man dar bareye ahle beyt harfo sokhan ziad daram ke jash inja nist, vali ino migam ke ma bayad on haro sar mashgh gharar bedim, va dars begirim, say konim mese mardome kofe nabashim ke bara donya dineshon ro forokhtan!!!
(hala ye chand khati ham dar bareye Ahle beyt (a) badan khaham goft, felan ta haminja dashte bashin, baghieasho miam migam....)

کور شدم بچه جان.نمیشد فارسی تایپپ کنی جون منحرف غرب زده؟
ببین خواهری من با همه ی حرفات موافقم.اما جامعه ی الانمون رو فرض کن.اگه ما مردم عادی خودمون رو اصلاح کنیم به نظرت مشکل حل شده؟تو داری صورت مسئله رو پاک میکنی.مشکل ما این نیست که تو جامعه بعضی ازز مردم بیدین و بی وجدان شدن مشکل ما اینه که کسانی که قدرت دستشونه دارن بر خلاف دستور خدا عمل میکنن.دارن به مردم ظلم میکنن و حق کشی میکنن.تو رو خدا نگو کسی که اون بالا نشسته ازین چیزا خبر نداره.
اگه خبر داره و سکوت کرده که واویلا اگر هم خبر نداره که چرا اسم خودش رو گذاشته.........؟
میگی اهل بیت.میگی اونا باید الگوی ما باشن.همین اما حسینی که امثال شما این همه واسش عزاداری میکنین چی میخواست بگه؟
میخواست بگه نباید در برابر ظلم سکوت کنین.یا همین قرآن.هزار جا توش اومده که در راه خدا جهاد کنین.دل من ازین میسوزه که همونایی که دم از امام حسین و الگو گیری ازش میزنن دارن همین صدای مردم رو صدای فریادشون فریادی که میخواد بگه ما دیگه نمیتونیم ظلم رو تحمل کنیم سرکوب میکنن.
من دیگه ادامه نمیدم چون تا همینجاشم باید به داداشم جواب پس بدم که چرا اینا رو میگم.

خواهری چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:48 ق.ظ

شرمنده از اینکه نتونستم فارسی بنویسم، هم سخته یه ذره، هم من فرصت نداشتم

صلا قابل بخشش نیست.

خواهری چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:50 ق.ظ

حالا قسمت مهم تر برا من،در باره اهل بیت (ع) هست، که میام خدمتتون عرض میکنم.
یا حق

چقدر ناز داری تو.هی میاد میگه الان میگم بعد هم میره دیگه پیداش نمیش

علی تنهاست چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:56 ب.ظ

سلام خانم خواهری

من هم گفتم که باید اهل بیت رو الگوی خودمون قرار بدیم و اونا برای ما سرمشق باشن . از تاریخ هم باید عبرت گرفت .

ولی مشکلی که هست اینه که هر کسی فکر میکنه خودش بر حقه و معمولا حاضر نمیشن دلایل طرف مقابل رو حتی گوش بدن ! منظورم به هیچ وجه شما نیستین.

باید دید کسی که خودش رو با حضرت علی مقایسه میکنه یا گروهی که خودشون رو پیروان راه علی میدونن و به مخالفینشون نسبت خوارج و گول خورده اجنبی گمراه و و و ! میدنن ...!!!

مساله سر معاویه و علی است .

هیچ وقت فراموش نکنین که یک سری از افراد هم گول معاویه رو خورده بودن و میگفتن ما به حق هستیم و ما پیروان اسلام حقیقی هستیم و مخالفین ما از جمله علی به حق نیستن و و و ...

هم اسلام معاویه ای داریم هم اسلام علی.
هم اسلام طالبانی داریم هم اسلام طالقانی.

التماس دعا

کلا با کامنتت حال کردم.اما این جمله ی آخرش قبل از التماس دعا عجیب چسبید.خیلی دوست دارم راجع به طالبان و اونایی که تو ایران راهشون رو دنبال میکنن حرف بزنم.اما......

سیاوش چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:13 ب.ظ

اوووووووووووووف هرچی می خونی تموم نمی شه که والا... چی بگم؟ حرفی مونده بزنم؟ تو شرم نمی کنی؟ حیا نداری؟ عرووووسی کردی ما رو دعوت نکردی؟ ای خداااااااااااااا چه شیطون بودی ما نمی دونستی ما چشمم روشن؟ واسه پسرا دست تکون می دی... نمازتو دیر می خونی؟ دیگه چی عروسی می کنی ما رو دعوت نمی کنییییی.... ای وای از دست تو... بدم قشنگ نوشتی...

چه تریپ مامانمینایی برداشتی آقا سیاوش.
چر والا.کلی شرم و حیا کردم کلی هم خجالت کشیدم.انقدر بامزه بود.پسره ذوق مرگ شد.تازه واسش بوسم فرستادم.ایشاا... واسه سیسمونی بچه هامون دعموت میکنم.
لطف دارین

علی تنهاست چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:29 ب.ظ

سلام خواهر گلم خواهر ماهم

شاید این آخرین بار باشه که این کلمات رو تکرار میکنم !!!
ولی امیدوارم اینطوری نباشه

چون برام خیلی سخته که خواهرم رو از دست بدم . ولی هر جور خودش صلاح میدونه . من هیچ وقت مجبور به کاری نکردمش . چون هیچ دوست ندارم مثل بعضی ها آزادی دیگران رو سلب کنم .


فقط آرزو میکنم که همواره تو زندگیت موفق باشی و باروحیه . بتونی مشکلات سختی ها و بی وفایی های زندگی رو تحمل کنی و پشت سر بگذاری و ازشون درس بگیری...قدر خانواده زندگی و سلامتیت رو بدون...خدا رو هیچ وقت فراموش نکن...هر کی تنهات بزاره اون تنهات نمیزاره...تا اون هست نیاید از هیچ چیزی بترسی...

چون ممکنه دفعه آخر باشه بزار یک بار دیگه بگم :

خواهر گلم...خواهر ماهم...خواهر دلنازکم

دوستت دارم از صمیم قلب...

دلم برات تنگ میشه...

الان میان ما رو میگیرن دیگه این دفعه

خدا پشت و پناهت خواهری

امشب دیگه نمیتونی واسه گریه هام سرزنشم کنی.چون میدونم تو هم ناراحتی.میدونم به من اطمینان نداری که چقدر دوستت دارم .
داداشیییییی.هنوز نمیدونم آخرین باره یا نه.
من میتونم خیلی راحت بهت دروغ بگم و بگم بهش فکر نمیکنم.اما دلم نمیاد.دوست ندارم با یه دروغ نگهت دارم(البته اگه جوابم این باشه که نمیتونم فراموشش کنم)
هیچوقت نتونستم این رو درک کنم که چجوری من رو دوست داری که واسم این شرط رو گذاشتی.
این کامنتت رو خیلی خوندم.
نگو دفعه ی آخره.بیا اجازه بدیم سرنوشت ما رو غافلگیر کنه.درست مثل روزی که سعید جلوم سبز شد و دلم رو....یا مثل روزی که فهمیدم همه چی بازی بوده.
تو قول دادی همیشه داداشم باشی.یادته؟
اصلا اینا رو ول کن.چرا وقتی میشه خندید ناراحت بود و گریه کرد؟میگم این جمله ی آخری که امروز گفتی راست بود؟یا همینجوری واسه دلخوشیم گفتی؟همون که اینجوری بود:......به خدا(میخواستم ضمیر آخرش رو هم بذارم.گفتم شاید از منکرات بیان ببرنمون.میدونی که ذاتن فکرشون مننحرفه؟)
دیگه جک نمیذاری واسم؟
چرا امشب خواهری هیچی نمیگه؟فکر کنم اونم از من ناراحته.من همیشه با این دیوونه بازیام دل همه رو میشکنم.اما قول میدم دیگه ناراحتت نکنم.
هرچی میام طفره برم نمیشه.چرا اینجوری حرف میزنی؟انگار میخوام واسه همیشه برم.یادت رفته ما با هم فامیلیم؟نکنه دیگه چشم دیدنم رو نداری؟یا شایدم میخوای سرم رو بکنی زیر آب؟وای چه باحال.فکر کن.مثلا تو بفهمی من هنوز با......پاشی بیای من رو بکشی.چه جالببببببببب
راستی میگم حال کردی چه جواب کامنت آشفته ای دادم.از نظر نگارشی عالییییییی بود.راستی امروز رفتم پیش همونایی که قراره .....چقدر بزرگ بودن.همه شون از من هیکلتر بودن.میگم خطرناک نیست؟تو مشکلی با رفتن من نداری؟

کیانا چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:45 ب.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

نگران من نباشین من میدونم چجوری از خودم در مقابل این مرد سرکش دفاع کنم از این که نگران من هستین ممنونم
مطمئن باشین من واسش بچه نمیارم اونم دوقلو
چه پر اشتها

کی نگران توئه؟کیانا جون هیچکس مثل من نگران تو نیست عزیز دلم.اینا همه دروغ میگن.به ما حسودیشون میشه.
بابا عجب آدم یه دنده ای هستیا.اصلا کی بچه خواست؟من مثل داداشم یه مرد کاملا دموکراتم.هرچی تو بگی.
در ضمن یه قلو و دوقلوش دیگه دست خداست(چشمک)
کیانا جووووووون.گذشته از شوخی خیلی ماهی(این رو از طرف یلدا گفتم نه شوهرت

خواهری چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ب.ظ

علی آقا میدونم چرا اینو میگین؛ ولی فک نمیکنین یلدا بیشتر از ترک کردن به کمک کردن بیشتر احتیاج داره؟
شما که بزرگ ترین و تجربتون بیشتره و از همه مهمتر اینکه دوسش دارین؛ با ترک کردنش کاری نکنین که بعدا پشیمون شین.
شما اگه تنهاش بزارین دیگه با کی مشورت کنه البته بعد خدا!

خدا از دهنت بشنوه.این علی آقایی که ما دیدیم لجبازتر ازین حرفاست.فعلا ازم عصبانیه و دیگه نمیخواد....
حالا باید یه فکری بکنم ببینم چطوری میشه...؟

کیانا چهارشنبه 25 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:31 ب.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

از شوخی گذشته تو از من ماه تری نمیدونم اگه تورو نداشتم چی کار میکردم یلدا جون خیلی دوست دارم خیلییییییییییییییییییییییییییییییی ( از طرف کیانا )

چیه؟میخوای بعد از حرفای دیشب بهم اعتماد به نفس بدی؟
ولی چه فایده چند روز دیگه فقط یه اسم ازم میمونه و نوشته هام(منظورت اینه که از هم جدا میشیم شکل وصیتنامه ها شد

علی تنهاست پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ق.ظ

سلام خواهر گل

خودت میدونی که من از دروغ چقدر بدم میاد و علت عصبانی شدنم بیشترش همین دروغ بود ... هر چند خودم دروغ گویم

اگه دوستت نداشتم اون شرط رو نمیگذاشتم !!!

قول دادم که بهت کمک کنم و ... بستگی داره کمک رو چه ببینیم ؟!

من هیچ وقت کلمات رو کیلویی به کار نمیبرم...ولی ظاهرا تو هنوز به من اطمینان نداری ؟

در اون موردی هم که پرسیدی باید مادرت راضی باشن...

اینم چند دو تا جوک :

غضنفر میره پیک نیک زنش میگه بشینم زیر اون درخت خوبه.غضنفر میگه نه همین وسط جاده پتو بنداز امن تره!زنش میگه اینجا ماشین میزنه خلاصه بعد از کلی جر و بحث میندازن وسط جاده.بعد میبینن یه کامیون داره میاد طرفشون هر چی بوق میزنه اونا از جاشون تکان نمیخورن کامیونه هم فرمونو میپیچونه میره تو درخت.غضنفر به زنش میگه اگه زیر درخت بودیم الان مرده بودیم

غضنفر میره استادیوم وسط موج مکزیکی غرق میشه

من نمیدونم چی باید بگم چون هنوز جواب اس ام اس آخرم رو ندادی.
تو چرا فکر میکنی من بهت دروغ گفتم؟من اون موقع بهش فکر نمیکردم.
میگن وقتی آدم یکی از نزدیکانش رو از دست میده چند روزه اول داغه نمیفهمه.سختیش بعدشه که جای خالیش رو حس میکنه.منم دقیقا همینطوری بودم.روزای اول دورم شلوغ بود مسافرت و شمال و دریا و داداشم.اما حالا جای خالیش رو به وضوح حس میکنم.تو تمام لحظه هام.
میدونم دارری فکر میکنی مگه ما چقدر با هم میحرفیدیم.اما من بیشتر دلتنگ عشقشم.واسه همین همون دیروز بهت قول ندادم که دیگه بهش فکر نکنم اما قول دادم طرفش نرم.

خواهری پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 01:22 ق.ظ

من چیزی نمیگم،چرا؟ چون خودت باید تصمیم بگیری، هم من هم علی آقا خیر صلاحتو میخوایم،وقتی بهت میگیم، اینکار اشتباهه، چون یه چیزی هست که میگیم، فقط فرقه ما اینه که داریم از بیرون کل ماجرا رو میبینیم، ولی تو داخلشی جلو ترشو نمیبینی!!!
حالا هم خودت باید تصمیم بگیری که فردا نگی شما ها گفتین!
ولی قبلش اگه مشورت خواستی با کمال میل در خدمتم.
یا حق

سلام عزیزم.من خیلی خوشبختم که دوستایی مثل شما دارم.که این همه دوستم دارن و کمکم میکنن.
واسه همین ازینکه نت رو میخوان ازم بگیرن ناراحتم

پاییــــــــــــــــــــــــزان پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:35 ق.ظ http://paeeezzan.persianblog.ir/

سلام یلدام

ببین کیانا چه زبونی میریزه که بری بگیریش

خودت خوبی شیفته مرام اخلاقت شدم اونقدر که جو گیر شدم و لینکت کردم

چه کنیم دیگه خراب رفیقیم

قربون دخملم برم بوس بوس بوس

سلام نوشین جووووووون.
بابا تو چرا انقدر به این زن ما گیر میدی؟اون کتکم بزنه بازم عاشقشم.
ممنونم.قربونت برم.اتفاقا دیروز تو لینک هات دیدم یلدا آزادی رو.کلی ذوق کردم.اومدم لینکت کنم که نشد(مامانم گفت دی سی بشم)
ما بیشتر.چاکریم.
بووووووووووس

پاستوریزه پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 12:21 ب.ظ

سلام یلداجون دیوونه اشکمو در نیار تو کافی نتم!!!عجب حافظه ای همچی یادت بود!!
من بازم میام جواب نظرو حتما بدی!!!(لهجه ی شیرین بجنوردی) فراموشت نمی کنم هیچ کدوم از اون خاطراتی که گفتی روفراموش نمی کنم.
راستی بازم میام پیشتون !!دست ازسرتون برنمی دارم!!..فعلا...

سلام.وای باورم نمیشه.نسترن جدی جدی رفتی؟
شوخی میکنی؟
میگم نری اونجا خراب شی.من دوست منفی نمیخوام.این دخترای بجنوردی هم ورپریده.گولشون رو نخوری.برای دوست پیدا کردنتم ناراحت نباش.یه روز میام با بچه های اونجا رفیق میشم میگم تو رو هم تو جمعشون قبول کنن.
پات به بجنورد نرسیده رفتی کافی نت؟سالی که نکوست از اول مهرش پیداست.
تو بری ما بازم همینجا منتظرت وایسادیم توپولم.فعلا....مواظب خودت باش

سیاوش پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 04:01 ب.ظ

از دست تو... این زبون و نداشتی چیکار می کری... علی جون آبجی تو تنها نزارا...

اگه زبون نداشتم لابد یه چی دیگه داشتم.مثلا هنرمند بودم.زرنگ و باهوش بودم.درسخون بودم.یا مثلا بلد بودم مثل این دخترای دیگه ناز کنم.یا مثل علی زور داشتم و کتک میزدم.

خلاصه تو نگران نباش.زبونم نداشتم یجوری از پس شما بر میومدم.

خواهری پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:38 ب.ظ

بگو ننه، بگو ،تعریف کن، کچلمون کردی!
بگو از سب چیکار ا کردی؟

خب ببین من امروز صبح چشمم به این قسمت پایین addlistamکه توش cantactهامن افتاد.دفعه ی اول بود بازش میکردم.چشمم به ....فرزان(دوست همون فلان فلان شده)افتاد.بعد هم......
عصر هم که خودت بودی onشد و پرسید شما؟منم گفتم rose zard(آی دی قبلیم)و گفتم که دوستت من رو بازی داده.گفت اون تو رو بازی نداده.اون از اول هم......اما تو قبول نمیکردی.این قسمت نقطه چین رو نخوندم.چون میدونستم داره دروغ میگه.میخواد همه ی کاسه کوزه ها رو سر من بشکنه.
گفت یه نصیحت برادرانه بهت میکنم.منم خشماگین شدم و گفت تو داداش من نیستی.حرفات رو گوش نمیدم.
اخرشم که خودت میدونی قرار شد با.......

خواهری پنج‌شنبه 26 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:41 ب.ظ

راستی ببینم،اسم بلاگتو عوض کردی؟

یعنی چی اونوقت؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد