hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

هی میگین کامنت نمیذارین چون من آپ نمیکنم.آخه شما خودتون رو بذارین جای منکمتر از ۱۰روز به پایان تعطیلات مونده.یه پست باید بذارم واسه خداحافظی.آخه سال جدید شروع بشه اینترنت رو میگیرن ازم.گوشی رو هم جمع میکنن(عمرا گوشی رو بدم) 

اینترنتم الان شده روزی ۱ساعت و نیم.خب من به چیکارم میرسم؟با این سرعت اینترنتم.نیم ساعتش که واسه چک کردن فیس بوکم میره.از طرفی هم میدونم سال شروع بشه از همه ی دوستای وبلاگم جدا میشم.واسه همین میخوام یه دل سیر باهاشون بحرفم.دیگه زمانی واسه نوشتن مطلب نمیمونه. 

حالا هم که میخوام بنویسم نمیدونم از چی بگم. 

امروز داشتم فکر میکردم پسرا چجوری آهنگ گوش میدن؟از یاسی هم پرسیدم خندید.میگه تو چجوری گوش میدی؟ 

میگم اصلا نمیتونم تصور کنم یه پسر نشسته پای کامپیوتر و داره شام مهتاب داریوش یا مثلا کرانچی ساسی مانکن رو گوش میده. 

یاسی میگه خب مگه چه فرقی داره؟میگم خب ما آهنگ شاد گوش میدیم پا میشیم میرقصیم.پسرا چی کار میکنن؟ 

آهنگ غمگین هم که اصلا نمیتونم تصور کنم.فکر کنین یه پسری نشسته داره عادت شادمهر رو گوش میده.و اشکاشم میریزه. 

ببخشید.واقعا عذر میخوام.اما به نظرم خیلی خنده داره.نمیدونم.دخترخاله ام میگه ما چون داداش نداریم(یعنی تا قبل از ماه پیش.توهین نشه به داداشم)پسرا واسمون یه موجود ناشناخته ان. 

راستم میگه.نمیدونم تو جامعه ی ما که انقدر سعی دارن دختر و پسرا رو از هم جدا کنن پس فردا این نسل چجوری میخوان با یه جنس مخالف زندگی کنن.واقعا ما هیچ شناختی از روحیات هم نداریم.باز خوبه هنوز جرئت نکردن دانشگاه ها رو جدا کنن.البته من خودم ازونایی ام که میگم میخوام برم دانشگاه الزهرا که راحت باشم.آخه میگن آدم میره دانشگاه باید این کارای بچه گانه رو بذاره کنار.وگرنه اسمش در میاد و ..... 


 نسترن دوست صمیمی و خوشگل و توپولم امسال داره میره بجنورد.از الان دلم واسش تنگ شده.دیروز زنگ زد گفت فردا میرن..... 

پای تلفن خیلی خودم رو کنترل کردم گریه نکنم.کلی هم خندیدیم با هم.اما دلم خیلی گرفت.هی.یادش بخیر.چقدر خل بازی در میاوردیم.اولین بار که صمیمی حرفیدیم یادته؟ غذاهامون دستمون بود درفتیم بالای پله ها هوا گرم شد.همه جا زدن.من موندم و تو.گفتم اینجا که هوا خیلی گرمه.جای بهتر نبود؟گفتی من مرد روزهای سختم. 

منم گفتم مرد من میشی؟تو گفتی آره و....... 

روز بعد طلاقم دادی.هوسباز بودی.رفتی با یکی دیگه.وای نسترن اون روزی رو یادته که هوا سرد بود.رفتم کلید دوچرخه ها رو گرفتم.سوار شدیم.تو میپیچیدی جلوم من جیغ میزدم؟بعدش هم انقدر بلند بود واسم طاقت نیاوردم پیاده شدم؟ 

ولی هیچوقت مثل اون روز خوش نگذشت که بالای پله ها رو به آزمایشگاه مرکزی نشسته بودیم.پسرای راهنمایی رو آوردن.من تو بغلت نشسته بودم.واسه یکیشون دست تکون دادم.اون یکی بوس فرستاد.ما اسکلشون کردیم.سلام میدادیم.میگفتیم بیاین اینجا.پسره جدی گرفت.دوستش دعواش کرد.زد تو سرش.ما خندیدیم.بعد دبیرشون اومد.دید دارن به ما نگاه میکنن دعواشون کرد.من داد زدم جلو ی این پسرا رو بگیرین.هی واسه ما دست تکون میدن هرچی محل نمیدیم از رو نمیرن.آخی.چقدر خندیدیم. 

اون روزی رو یادته که دبیر نداشتیم نشستیم تو حیاط با آتنا.اولش حالش خوب بود.بیچاره اومد با من درد دل کنه.از باباش که بعد جنگ همه اش سرفه میکرد گفت من اومدم ابروش رو درست کنم زدم چشمش رو ناقص کردم گفتم:بابای سانازم اینجوری بود. 

آتنا پرسید بعدش چی شد؟گفتم چند ماه پیش شهید شد. 

آتنا زد زیر گریه.تو به من چشم غره رفتی.اومدم درستش کنم بدترش کردم.گفتم:آتنا اونا تو اون دنیا وضعشون خیلی خوبه.این ماییم که جامون بده نه اونا(حالا انگار دور از جون.....) 

اون روز آتنا کلا داشت گریه میکرد. 

یادته با هم رفتیم بالای همون پله ها.با کل بچه ها.زدیم و رقصیدیم.من طبق معمول آهنگ tmرو میخوندم خودمم میرقصیدم.فهیمه اومد.من در رفتم.وای نسترن اون موقع واقعا میترسیدم ازش.انقدر به شوخی گفته بودیم خواستگار منه که واقعا وقتی میومد طرفم خودم رو میکشیدم کنار.اون موقع از بالای پله ها پریدم پایین.ازون ارتفاعی که دو برابر قدم بود.وسط راه پشیمون شدم.ازون بالا آویزون شده بودم.من دستم له شد.شما هی میخندیدین.دوستای یاسمن ترسیدن فکر کردن من دارم خودکشی میکنم(بیچاره ها.ساده بودن دیگه.) 

اون روزایی رو یادته که من دنبال یکی از دخترای پیش دانشگاهی میرفتم.براش نامه ی خالی میفرستادم.میخندیدیم؟با آتنا. 

انقدر از دیوونه بازیهامون خاطره دارم که تا صبح باید بنویسم. 

یادمه روزایی که ناراحت بودم تو بغلم میکردی.گریه میکردم.ولی خودمونیم ها.هیچکس تو مدرسه به بی ثباتی من نبود.وقتایی که خوشحال بودم کل کارکنان مدرسه نمیتونستن مانع شیطنت ها و دیوونه بازیام.اما در یک ثانیه ازین رو به اون رو میشدم. 

چقدر اون روز همه به من خندیدن که هوس نارنگی کرده بودم.کل مدرسه رو گشتم.آخرش یکی پیدا کردم.اونم کجا؟تو سطل آشغال.میخواستم برش دارم.شماها فکر کردین واقعا وی...(خودت فهمیدی دیگه؟من هی میگفتم نه به خدا.) 

حالا داری میری.خدا به همراهت دوست نازم.ولی هرکجا رفتی یادت نره اینجا یکی هست که هنوز دوستت داره.رفتی اونجا به این دخترای بجنوردی نیفتی خراب بشیا. 

به قول شفیعی کدکنی(درست گفتم دیگه؟) 

سفرت به خیر اما تو ودوستی خدا را 

چو ازین کویر وحشت به سلامتی گذشتی 

به شکوفه ها به باران برسان سلام ما را 


 پی نوشت ۱:بچه ها من دیروز مزدوج شدم.دیشب از کیانا خواستگاری کردم.الان کیانا زنم شده. 

انقدر نازه.ایشاا... واسه عروسیمون همه تون دعوتین.دیشب تو مبایل اسمش رو عوض کردم به جای کیانا نوشتم زنم.به اونم گفتم بذار شوهری.اما نذاشت. 

پی نوشت ۲:بچه ها میشه لطفا یه چیزی بگسن من آدم بشم؟نمازهام همه اش غذا میشه.به هرکیم میگم فقط از آتیش جهنم و این حرفا میگه.اگه کسی حرف دیگه ای داره کمکم کنه. 

پی نوشت آخر:من الان خیلی پر توقع شدم؟خودم که احساس میکنم.شما چطور؟ 

پی نوشت واقعا آخر:دلم نیومد از زنم نگم.ببین بعضی دخترا هستن خیلی نازن.آدم میخواد بغلشون کنه.کیانا اونجوریه.منم هوس کردم تغییر جنست بدم برم بگیرمش.

نظرات 168 + ارسال نظر
خواهری دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:31 ب.ظ

یلدا من امدم،تو نیمدی ها!!
یادت باشه!
پس امیلی که قرار بود بزنی چی شد؟!
جریانه اونو هم یادم نمیره ها،حتماً باید بگی چی شده بوده!

منم اومدم اما یهو قطع شد.
اینترنت دوباره خل شده.
بله هر وقت سعادت حرفیدن پیدا کردم چشم

خواهری دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:33 ب.ظ

راستی علی آقا مگه من با شما شوخی دارم که با من شوخی میکنید؟!!





(منم شوخی کردما،گفتم حالا که دوره همیم بخندیم! یه وقت فک نکنید جدی گفتما!)

همه رفتین تو کار شوخی.بذار ببینم جک یادم نمیاد............
نه یادم نیومد

کیانا دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 06:50 ب.ظ

یلداااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا
قول بده !!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟؟؟؟؟!!!!!!!!!!!!!!؟؟؟؟؟

کیانااااااااا چه قولی؟

علی تنهاست دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 07:58 ب.ظ

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟
؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟؟

سیاوش دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 08:45 ب.ظ

نه تو همیشه بنویس... ذهنت واقعا فعاله... قلمتم عالی...... مرسیییییی تا به حال هیچ کس مثل تو و انقدر هوشمندانه توصیف نکرده بود این متن رو... خیلی جالب گفتی و اینکه آخرش زندگی زیبا تر نوصیف می شد شاید حق با تو باشه... اما نکته اینجاس هر چیزی که یک نفر می نویسه و به قلم می یاره بو نوعی احساسات درونیشه یلدا... و احساساته درونی من اکثرا تو فاز غم سیر می کنن... یعنی بیشتر زمان هایی که می خوام بنویسم تو این حال و حوا دست به قلم می شم... ولی تو هم زیبا هم خلاق و هم با احساسات شاد می نویسی...

نسیم کویر

در برهوت کویر نشسته ام.تا دورها را می شود دید. تا انتها. تا آنجا که زمین و آسمان به هم گره می خورند.تمام خالی اطراف را سکوت موهوم سردی فرا گرفته است.تمام بود و نبود کویر به آسمان زیبایش ختم می شود.و من مسافری از نسل فردا و گم شده در دیار سرد امروز برای گدایی سخاوت پا به دل سرد کویر نهاده ام.ابهت کویر شعله به حقارت تن خسته ام می زند و من این ذره وا مانده از این روزهای خالی،محو متانت این کهن مرد سخی ،همانند کسی که در شطی از زلال ترین آبها خویشتن خویش را می کاود ، نوازش نسیمی از دل سرد کویر بر شانه های خسته ام حس می کنم...

سیاوش

این تعریفایی که ازم کردی که دستت درد نکنه ما نمک پرورده ی شماییم.اما در مورد نوشتن دوباره این یه مورد رو بیخیال شو.......دیگه دلیلی واسه نوشتن نمیبینم.
بهت نمیاد آدم غمگینی باشی.راستش تا قبل ازینکه اون ماجرا رو تعریف کنی اصلا فکر نمیکردم تو اون خط ها باشی.فکر میکردم ازین بچه زرنگ های روشن فکری که تحت تاثیر موقعیت هاشون قرار نمیگیرن و به قول خودمونی ها جوگیر نمیشن و تو برخورد با بچه ترها یادشون نمیره که اونا هم یه زمانی بچه بودن(این رو دیدم که میگم وقتی با بعضی ها راجع به دین و اعتقاداتم حرف میزنم چون جوابی واسه حرفام ندارن دست به دامن کلماتی مثل بچگی و بیتجربگی من میشن اما با شما خیلی راحت تونستم بحث کنم)
ببینین آقا سیاوش شما که همچین قلمی دارین نباید این استعداد رو حیف کنین و چیزایی بنویسین که انرژی منفی به آدم میده.نوشته ی قبلیتون اینجوری نبود اما میدونم که خیلی از نوشته هاتون اینجوریه چون به قول خودتون تو اون شرایط نوشته شده.
شما میتونین ازین قلمتون از استعدادتون و از اطلاعاتتون چیزایی بنویسین که آدما رو تغییر بده.مثل پائولو کوئیلو یا اگه بخواین سیاسی بنویسین دکتر شریعتی.
من دیگه نیستم که بخوام راجع به این چیزا باهاتون بحث کنم.گفتنی ها رو گفتم امیدوارم به عنوان یه خواهر کوچیکتر ازم بپذیرین.
حالا بریم سر نوشته تون....
اول یه چیزی بگم.اسمتون جوریه که خیلی به نویسنده ها و شاعرا میاد.سیاوش.دقت کرده بودین؟
ازین متنتون واقعا خوشم اومد.نمیدونم شاید به خاطر اون تیکه ای که از افق گفتین.راستش من قبلاا عاشق افق بودم.جایی که آسمون و زمین میرسن.جایی که معجزه اتفاق میفته و آرمانها به حقیقت میپیوندن.افق برای من نماد وصال رو داشت.وصال برای چیزاهایی که خیلی از هم دور بودن مثل.......
شما میگین دل سرد کویر من میگم آغوش گرم کویر.نمیدونم شاید اینم مربوط به طرز فکرمونه.
اما واقعا محشر بود.بهتون تبریک میگم.

پاییــــــــــــــــــــــــزان دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:17 ب.ظ http://paeezzan.persianblog.ir/

سلام یلدام

نیگاه دو دیقه نبودم کیانا با این مظلوم بازیهاش چه خودشو جا کرد

فکر من نیستی فکر این بچه باش...

سلام نوشینم.
این ذاتش این شکلیه.من عاشق همین چزاشم قربون هر دو تون برم.
کدوم بچه؟(ایکون تعجب).........

پاییــــــــــــــــــــــــزان دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:20 ب.ظ

یلدام این یعنی چی؟؟؟؟ میرم و ازم یه اسم میمونه و نوشته

نگوووووووووووووووووووو همچین

من یکی دو هفته س اومدم اینجا ولی خوشم اومده ازت بدجور ناجور نکن همچین با مااااااااااااااااااااااااا

نه دیگه یه اسم که خداییش بیشتر میمونه چون من در عین حال من هم دخترم هم پسر.
منم همینطور.
بتونم که میام بهت سر میزنم عزیز دلم.
بووووووووس

خواهری دوشنبه 30 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 11:33 ب.ظ

!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!؟.

ای بابا.نکنه شما تایپ یادتون رفته.یا بقیه ی دکمه هاتون کار نمیکنه.بابا یه چیزی بگین.تو که دیشب خشم من رو دیدی.خداییش ترسناک شده بودما.نه؟

علی تنهاست سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 09:18 ق.ظ

سلام خواهر مهربون و گلم


از خدا ممنونم که چنین خواهر مهربون و خوبی بهم هدیه داده همیشه خدا را ازین بابت شکر میکنم...مگه من چکار کرده بودم که لایق همچین خواهری باشم!!! خدایا ازت ممنونم

دیشب بعد از صحبت با خواهر ماهم نمیدونین چقدر خوشحال بودم...

دیگه فکر کنم تعریف بسه ممکنه جوگیر بشه و باور کنه و خودش رو گم کنه

دیگه ازین به بعد ممکنه کمتر اینجا ببینمش...و کمتر فرصت کنه بیاد اینجا...

دوست دارم خواهر دلنازکم...دلم برات تنگ میشه...
خدا جون خواهرم رو به تو میسپرم میدونم که همیشه هواش رو داری



دیگه امروز نمیتونم بگم چرا این حرفا رو میزنین هنوز زوده..ولی بهتر نبود میذاشتین پست خداحافظی رو بنویسم بعد اینا رو بگین؟من که اینجا جواب خداحافظیت رو نمیدم.چون میخوام مفصلا یه پست بنویسم.
فقط در مورد دیشب.منم خیلی خوشحال شدم باورم نمیشد این همه خوشبختم.

مصطفی سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 03:05 ب.ظ

سلام
امیدوارم حالت خوب باشه
یلدا خانوم شما و نوشین هر چی دلتون خواست پشت سر من نوشتین و کلی هم خندیدید اشکالی نداره بلاخره خوبه که آدم دل دیگران رو شاد کنه حتی به قیمت مسخره شدن
خوبی اینترنت اینه که میتونیم یه شخصیت دیگه ای بشیم جنسیت خودمونو تغییر بدیم – سن و سالمونو تغییر بدیم و بشیم یه چیز دیگه - دروغ هم نگفتیم چون اصلا اینترنت یعنی دنیای مجازی شما هم شاید مذکر باشی شاید هم سن و سالت غیر اون چیزی باشه که خودت گفتی
منم شاید اون چیزی نباشم که ادعا کردم
بنابراین روی صحبتم با نوشینه
نوشین خانوم تو که منو میشناسی
من پدر و مادرمو در عرض فقط چهل روز از دست دادم – بعد هم برادرم میدونی با من و خواهرم چکار کرد – ماجرای ازدواجم که بی شباهت به اولین شب آرامش نبود رو هم که از یاد نبردی
حالا اگه بخوام برای کنار آمدن با همه ی این چیزایی که سوهان روح من شده یه چند روزی تنها باشم از نظر شما آدم دیوونه ای هستم – شما کی هستی ؟ رئیس دیوونه خونه داری به من ترحم میکنی ؟ من اصلا نیازی به ترحم ندارم من از همه ی آدمای دلسوز و دلرحم بدم میاد مخصوصا وقتی که این آدما ، آدما رو مسخره میکنن وقتی که براتون مسیج میدم حتما باید بگم که دیدی توی حرم به فکرتون بودم بعد ایراد میگیری که چند ساعت تا اذان صبح مونده بود...... بسه خسته شدم از بس که نوشتم

خواهری سه‌شنبه 31 شهریور‌ماه سال 1388 ساعت 05:03 ب.ظ

یلدا دوتا سؤال ازت دارم،بیا یاهو لطفاً!

خواهری چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:46 ق.ظ

پیامبر خدا صلى الله علیه و آله فرمود:
بارخدایا! دوست دارم بدانم کدام بنده ات را دوست دارى تا من نیز دوستش بدارم ؟
خداوند فرمود: هرگاه دیدى بنده ام بسیار به یاد من است (بدان که ) من توفیق این امر را بدو داده ام و دوستش دارم .
و هرگاه دیدى بنده ام به یاد من نیست من او را از این کار محروم کرده ام و دشمنش داشته ام .

delam vase in ahadisi ke mineveshti yezare shode.kash mishod haraz gahi smsi behem ina ro
yadavari koni.gahi khahari lazem misham.

پاییــــــــــــــــــــــــزان چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:31 ق.ظ

سلام یلدام

بالاخره در فیس بوک اددت کردم

میخوامت اساسیییییییییییییییییییی

نمیذاری همینجوری ما رو تو خماری ها که اعصاب ندارم من

اونوقت من هی فکر میکنم با کیانایی

salam.man ke nemitoonam felan addet konam.in vazife miofte gardane ali agha.eshkali nadare?
felan ooni ke too khomari moonde manam na shoma.in dadashe ma ke miad gozareshe lahze be lahze
mide be shoma ama azin akhbar chizish be daste ma nemirese.kiana ham yerooz ghahrim ye rooz
ashti.emrooz ta dame dadgaham raftim ke talaghesh bedam ama delam nayoomad.to chetori azizam?
(icone in mardaye hiz hastan?(azoona)

پاییــــــــــــــــــــــــزان چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 04:37 ق.ظ

یلدام این آیکونای تصویریتم مثل خودت خواستنی ان

خیلی خوب منظور آدمو بیان میکنن

آدم هی دلش میخواد با منظور حرف بزنه...

valla man ke harchi ba manzoor migam dooset daram to nemifahmi.hatman bayad begam bara amre
kheyr mozahem mishim?

خواهری چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:02 ب.ظ

آقا چجوریاس؟ علی آقا این یلدا چی شدش؟ قرار بود که پست بزاره!!!! شما ازش خبر ندارین؟ کجا جیم زده؟
یلداااااااااااااااا کوشی؟
یلداااااااااااااااا دلم برات تنگولیده!!

yagheye mano nagir.kar kare hamin alie.shabe akhar dashtim harf mizadim goft boro bekhab manam
ke harf goosh koni too zatame(midooni ke?)ma ham raftim cheshamoono bastim va ta sobh baz nakardim
sobham ye computer boodo jaye khalie internet.

علی تنهاست چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:37 ب.ظ

سلام

خواهرجونم شاید چند روز نتونه بیاد

نمیدونم چی بنویسم!...اینجا خیلی راحت نیستم...یعنی هر چیزی رو نمیشه نوشت...البته چیز خاصی نسیت ولی اینجا قابل بیان نیست...

منم دلم برا خواهرم خیلی تنگ میشه ...

یا حق

fek mikardi oonmoghe ke in chand rooz enghad toolani beshe?man ke fek mikardam 1hafte beshe.
ama inbar maman jedie va man maghroor.ama khob man taghat nayavordam.rasti mage man inja chikar
karde boodam ke ino gofti?ahyanan hamoon roozi nabood ke.......?(hamoon kotak kari ro migam)

خواهری چهارشنبه 1 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 10:13 ب.ظ

علی آقا چیزی شده؟ شما بدتر نگرانم کردین که !!
خواهشاً بگین،چی میخواستین بگین؟
(این آدرس بلاگ من هست، اگه اینجا نمیتونید بگین، لطفا بیاین اونجا بگین،فقط لطفا بگین که بدجور نگرانم کردین)http://wp.arshian.info
یا حق

akh ghorboone in negaranihat beram man.delam yezare shod vasat.alan ba in hale khokshelet va
dele negaroonet joon midi vase sarekar gozashtan.man oomadam(icone voroojak)

علی تنهاست پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:36 ق.ظ

سلام خانم خواهری

مگه من چه طوری نوشتم !...نه چیزی نشده ... هیچ مشکلی نیست...فقط موقتا اینترنت نداره وازین به بعد کمتر میتونه سر بزنه همین...




خوشحالم که همچین دوستی داره یلدا که اینقدر به فکرشه و براش دلواپس می شه...

در پناه حق

rast mige khahari.kheyli bad neveshti.man khodam ke khoondam fek kardam mordam.bad ke deghat
kardam didam oonroozi ke to in nazaro gozashti hanooz zende boodam

خواهری پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:32 ب.ظ

خوب علی آقا شما چرا اینجوری میفرماین؟!! آخه میگین چیزایی که اینجا نمیشه گفت... من گفتم چی شده
ولی خدا خیرتون بده، نگران شده بودم.
پست جدیدش چی شد راستی؟ یادش رفت؟

nakheyram.man hafezam mese computere(are joone ammam)hichi yadam nemire.aslan be man migan
yalda hafez.man haminja elam mikonam ke akhbare montasher shode rajebe man kezbe mahz ast.
man dar salamate kafi be sar mibaram(smile.you are on akhbare 20:30)

علی تنهاست پنج‌شنبه 2 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 09:34 ب.ظ

سلام

فکر میکنم فرصت نکرد پست جدید بزاره و بجاش با داداشش صحبت کرد شب آخری

باید خدا رو صد هزار مرتبه شکر کنم که همچین خواهر مهربون و ماهی دارم

خیلی دلم براش تنگ شده پس کی میاد ؟

man oomadam shoma nisti dadashe golam.jat khali.cheghad commentam chasbid.

علی تنهاست جمعه 3 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:15 ب.ظ

سلام خواهر گلم

بهم گفتی : باید هر شب بهت یادآوری کنم که داداشمی ؟ تا مثل داداش علی خودم نحرفی جواب نمیدم ...

گفتی باهام مثل غریبه ها صحبت میکنی !!!


گفتی که حرفات رو باور نمیکنم که برات بود و نبودم فرق میکنه !!!



منظورت رو از هیچ کدوم از حرفات متوجه نمیشم...
خواهش میکنم واضح شفاف و بدون ملاحظه تک تکش رو کامل توضیح بده

به این فکر نباش که ممکنه ناراحت بشم...هر چی تو دلت میگذره همون رو بنویس لطفا

این آخرین پستمه تا وقتی جوابم رو بدی
ظاهرا بود و نبود من برات فرق نمیکنه !؟!
فعلا خدانگهدار
برا خواهرم همیشه دعا میکنم و میسپرمش به خدا

khob avali yani in ke bayad har shab behet yadavari konam ke dadashami?
dovomi yani inke baham mese gharibeha sohbat mikoni(miharfi)
sevomi yani inke harfato bavar nemikonam ke boodo naboodam barat farghi mikone.
tozihat kamel bood?harchi too delam bood goftam.injoori havaye webe mano dari?mer30

نوشین یکشنبه 5 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:34 ب.ظ

مصطفی جون خاک بر سر من که بخوام کسی رو مسخره کنم
بمرگ تنها پسرم اون حرفها فقط یه شوخی بین من و یلدا بود وگرنه خودت میدونی که من چقدر دوستت دارم و بهت احترام میذارم

یلدا جون تو یه چیزی بگو

من هر وقت شوخی میکنم همینجوری حرف میزنم
راجع اون اس ام اس هم بخدا منظورت رو فهمیدیم ، جواب ما هم فقط یه شوخی بود منتها اعتراف میکنم کار احمقانه ای کردم که این شوخی رو کش دادم و برای یلداجون هم نوشتم

ما مشکلات تورو میدونیم اما چرا با خودت و با ما اینطوری رفتار میکنی؟
امیدوارم خدا پدر و مادرت رو رحمت کنه و مسلم بدون هر کی به دیگری بد بکنه اول به خودش ضرر زده مسلم بدون داداشت تقاص کاراشو پس میده هر چند که تا بحال هم به غلط کردن افتاده
اما من میگم بیا به خودت رحم کن و خودت رو اینقدر عذاب نده
خواهش میکنم برگرد
ما همه چشم به راهتیم
چرا موبایلت رو خاموش کردی؟
کجایی؟

agha mostafa man vaghean nemidoonam chi begam.oon commenti ke gozashtino javab nadadam chon
javabi nadashtam ke bedam.faghat haminja migam man sharmandeam.bekhoda fek nemikardam narahat
beshin.kash lal mishodamo injoori beyne 2ta khahar baradaro beham nemizadam.nooshin joon
mano bebakhsh.manam kheyli sar be sare in agha mostafa gozashtam.movazebesh bashin lotfan.
manzooret az bargard chie?yani rafte?(ivone gerye)agha mostafa nemidoonam bazam miayn inja ya na
faghat khahesh mikonam khodetoono azab nadin.nemidoonin oon modat ke bastari boodin cheghad
negaranetoon boodim(mano nooshin)omidvaram ke mano bakkhshide bashin.

علی تنهاست چهارشنبه 8 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:06 ق.ظ

قصه نیستم که بگویی
نغمه نیستم که بخوانی
صدا نیستم که بشنوی
یا چیزی چنان که ببینی
یا چیزی چنان که بدانی…
من درد مشترکم
مرا فریاد کن
*
درخت با جنگل سخن می گوید
علف با صحرا
ستاره با کهکشان
و من با تو سخن می گویم
نامت را به من بگو
دستت را به من بده
حرفت را به من بگو
قلبت را به من بده
من ریشه های تو را دریافته ام
با لبانت برای همه لبها سخن گفته ام
و دستهایت با دستان من آشناست
در خلوتِ روشن با تو گریسته ام
برای خاطر زندگان,
و در گورستان تاریک با تو خوانده ام
زیباترین سرودها را
زیرا که مردگان این سال
عاشق ترینِ زندگان بوده اند

shabe akhare tabestoon in shero khoondam mikhastam bebenvisam ama......mamnoon ke neveshti.

خواهری پنج‌شنبه 9 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 05:05 ب.ظ

عشق یعنی خلوت عاشق به شب، جانماز نیمه باز

عشق یعنی لحظه ی تکبیر روح، جسم خاکی غرق در احرام نور

عشق یعنی اشک توبه در قنوت، خواندنش با نام غفارالذنوب

عشق یعنی چشمها هم در رکوع، شرمگین از نام ستارالعیوب

عشق یعنی سر سجود و دل سجود، ذکر یارب یارب از عمق وجود

عشق یعنی لحظه ی ناب دعا، التماس دیدن رخسار یار!

man asheghe in shera va harfaye toam.azina vasam ziad bezar.man be in ali migam behem bege,

علی تنهاست جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:32 ب.ظ

سلامی گرم خدمت خواهر مهربون و گلم

روزت بخیر...
دیگه نتونستم سکوت کنم وقتی جواب سوالم رو گرفتم
چطور میتونستم کسی رو که اینقدر مهربونه که حتی حاضره بخاطر دیگران از خودش بگذره رو منتظر بزارم...
چطور دلم می امد کسی رو که چنین احساسات پاکی داره رو ناراحت کنم

خواهر گلم دوست دارم...روزت بخیر

javabe ino nemidoam chon motmaenam ke100% eshtebah shode ama bad bayad barrasi konam ke ino
mikhasti vase ki bezari.nafas kesssssssssh.velam konin bebinam chi mige.velam kon khahari.
bezar bezanamesh.

خواهری جمعه 10 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:59 ب.ظ

پس اینجوریاس، باشه؛ یلدا خانم اینجا میان و هالی از ما نمیپرسن.
باشه، باشه یلدا خانم.
موفق باشی!
یا حق

na be khoda alan avalin bare ke oomadaam.sooetafahom shode.goftam ke ina hamash shayee ast.

پاییــــــــــــــــــــــــزان شنبه 11 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:52 ب.ظ

سلام هموطن یلدام

شما رفتی با برف سال آینده بیایی

کجایی پس

man too khoone boodam.be khoda taghsire man nist.in maman nemizare biam pishet azizam

علی تنهاست جمعه 17 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 08:48 ق.ظ

سلام خانم خواهری

روزتون بخیر...یلدا سلام مخصوص رسوند خدمتتون و عذر خواهی بابت اینکه نمی تونه بیاد اینجا تا مدتی و دلش براتون خیلی تنگ شده...

بهم تاکید کرد که بهتون حتما بگم که این علی آقا رو یک کم نصیحتش کنین

التماس دعا
یا حق

afarin ke peyghamamo resoondi.payama ro ye tarafe migi dige?ke hich nazare ghabele bayani nist?
in hame chize mohem.ye eynak vasat mikharam dadashiiiiiii.

خواهری سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:18 ق.ظ

سلام آقای علی آقا!
ممنون بابات پیغام رسانیتون. خوب هستین شما؟ درسا چطورن؟ چی میخونید؟
و اما یلدا خانم گل گلاب،سنبل، عسل، شبدر!!!، علی آقا به یلدا بگین دلم براش شده یه ابسیلون!! بگین یلدا دستم بهت برسه تیکه بزرگت گوشته!!! بهش بگین اینه رسمش نامرد؟ نمیگی دلمون تنگ میشه؟!!! (همیه اینارو با بغض بگین که عمق مطلب رو بگیره!!)
به یلدا بگین چطوری وروجک؟!!!
بگین، درسا چطوره؟ خوب درس میخونی؟ به حرف مامان اینا گوش میدی؟!!!! ابجی یاسی رو اذیت نمیکنی؟!!!
بهش بگین از طرف من بره جلو آینه خودش یه ماچ ابدر بکنه!
علی آقا بی زحمت اینارو بی کم و کاست بگین بهش، بعد اگه زحمتی نیست جواباشو هم بیارین!
(یاده این کبوترای قدیمی بخیر!!!!!)
یا حق

baaaaah.in golabo ina ke migi manam ya in ali?(javabe in posto ba boghz bekhoon)
ey khodaaaaa.manam delam vase khahari joonam ye zare shode.vase harfaye khoshgelesh rajebe khoda.
vase hameye etemad be nafsi ke behem dad.va dar akhar bekhatere nasihatat.age oon shab nasihatam
nemikardi shayad alan dadashamo az khodam roonde boodam.mamnoonam.yani vaghean beram khodamo
mach konam?zeshte ke.migan dokhtare khodshifte shode mire khodesho bod mikone.shoma zamane
name resoonie payambara boodin?migam ziad az hazrate mohamado ina migi nagoo oon moghe boodi.

خواهری سه‌شنبه 21 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:32 ق.ظ

راستی علی آقا دوباره چه دست گلی به آب دادین که ابجیتون شاکیه؟!!!!
دوباره مردونه باهاش رفتار کردین؟
دوباره گفتین کار دارین باید برین؟!!!
چیکار کردین؟ خودتون سریع بگین، بلکه در جرمتون تخفیف قائل بشم!!!

bezar man begam bikamo kast.in ali ye adame namardi shode.ta mano kotak nazane roozesh shab nemishe
albate manam kam nemiaram.manam migam hala ke injoorie miram vase pesaraye daneshgahe nazdike madresamoon
dast tekoon midam.ye dadashe dige peyda mikonam.oonam mige boro pishe hamoon dadashat.manam
ke midooni kolan adame harf goosh koniam migam chashm.badesham miram poshte saramo negah
nemikonam.oonam hamintor.bavaret mishe az avale mehr 2bar bishtar behem sms nadade.
aslan nemidoonam koja hast.to midooni?kholase hamash mano dava mikone baham ghahr mikone.dishabam harchi
sms dadam javab nadad.akharesham goft mikham tanha basham.enghadr mano mizane(ino ba gerye goftam)
khahari to enteghame mano azin dadashe golam(inja ye sahne az ayande tarsidam)begir.
booooooooooos.delam barat tang mishe.byeeee

علی تنهاست پنج‌شنبه 23 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:10 ب.ظ

استادی درشروع کلاس درس ، لیوانی پراز آب به دست گرفت. آن را بالا گرفت که همه ببینند.بعد از شاگردان پرسید: به نظر شما وزن این لیوان چقدر است ؟

شاگردان جواب دادند 50 گرم ، 100 گرم ، 150 گرم
استاد گفت : من هم بدون وزن کردن ، نمی دانم دقیقا“ وزنش چقدراست . اما سوال من این است : اگر من این لیوان آب را چند دقیقه همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی خواهد افتاد ؟

شاگردان گفتند : هیچ اتفاقی نمی افتد .

استاد پرسید : خوب ، اگر یک ساعت همین طور نگه دارم ، چه اتفاقی می افتد ؟

یکی از شاگردان گفت : دست تان کم کم درد میگیرد

حق با توست . حالا اگر یک روز تمام آن را نگه دارم چه ؟
شاگرد دیگری جسارتا“ گفت : دست تان بی حس می شود .
عضلات به شدت تحت فشار قرار میگیرند و فلج می شوند . و مطمئنا“ کارتان به بیمارستان خواهد کشید و همه شاگردان خندیدند

استاد گفت : خیلی خوب است . ولی آیا در این مدت وزن لیوان تغییرکرده است ؟

شاگردان جواب دادند : نه

پس چه چیز باعث درد و فشار روی عضلات می شود ؟ درعوض من چه باید بکنم ؟

شاگردان گیج شدند . یکی از آنها گفت : لیوان را زمین بگذارید.

استاد گفت : دقیقا“ مشکلات زندگی هم مثل همین است .

اگر آنها را چند دقیقه در ذهن تان نگه دارید اشکالی ندارد . اگر مدت طولانی تری به آنها فکر کنید ، به درد خواهند آمد .

اگر بیشتر از آن نگه شان دارید ، فلج تان می کنند و دیگر قادر به انجام کاری نخواهید بود.

فکرکردن به مشکلات زندگی مهم است . اما مهم تر آن است که درپایان هر روز و پیش از خواب ، آنها را زمین بگذارید.
به این ترتیب تحت فشار قرار نمی گیرند ،
هر روز صبح سرحال و قوی بیدار می شوید و قادر خواهید بود از عهده هرمسئله و چالشی که برایتان پیش می آید ، برآیید!

دوست من ، یادت باشد که لیوان آب را همین امروز زمین بگذاری .

زندگی همین است!

خواهری یکشنبه 26 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:07 ب.ظ

اینارو همشو یلدا گفت؟!!!!!!!

[ بدون نام ] سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:59 ب.ظ

سلام یلدام

روز ملی دختران رو بهت تبریک میگم و ولادت صاحب این روز حضرت معصومه(س)

برات فرداهایی روشن آرزومندم خانوم

پاییــــــــــــــــــــزان سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 02:01 ب.ظ

بالایی من بیدم

زهرا سه‌شنبه 28 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 07:06 ب.ظ

سلام داداشی نامردیلدا
پس چرا جواب ندادی(اینجا انگار تو باید جوابا رو بدی نه یلدا!!!!!) یلدا گفته بود خییییییییییییلی
خوبی پس حتما خوبی ازت ممنونم که دوستمو از وقتی که داداشش شدی(!) تنها نذاشتی و همیشه براش یه داداش خوب بودی ازین به بعدم هواشو داشته باش لطفا
اما خطاب به همه ی دوستای یلدا ُُُُ یلدا حالش خوبه
و من هر روز پیششمو شیطونی هاشو تحمل میکنم
اصصصصصصصصصصصصصصلا نگرانش نباشین به همه تون مخصوصا خواهری سلام رسوند
منتظرش باشین

علی تنهاست پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 01:24 ب.ظ

سلام

کدوم سوال رو بدون جواب گذاشتم؟

پیام همه دوستان به یلدا ابلاغ شد...یلدا همیشه سلام مخصوص می رسونه به همه دوستان...

حال یلدا خوبه...و از اینکه نمیتونه بیاد و جواب دوستاش رو بده عذر خواهی میکنه




پریسا پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 06:11 ب.ظ http://www.9824.blogfa.com


سلام ..................................................................................................دوستت دارم...............................................................................................................................................................................................بای!

زهرا پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:13 ب.ظ

سلام داداشی
هیچی فراموشش کن

خواهری پنج‌شنبه 30 مهر‌ماه سال 1388 ساعت 11:42 ب.ظ

سلام بر همه گان!!
آقا هرکی دستش به یلدا رسید از طرف من لپشو محکم بکشه..یه دونه هم یواش بزن پس کلش بگو نامرد اینه رسم خواهری؟!!!!!!
در آخرش هم یه ماچ ابدر ازش بکنید!!!
(علی آقا فک نکنم کاره شما باشه، پس زهرا خانم شما زحمتشو بکش لطفاً!!!!)
زهرا خانم شما هم کلاسی یلدایی؟
اسمتم خیلی قشنگه، من خیلی دوس دارم...نمیدونم خودتم مثل اسمت دوست داشتنی هستی؟!!
البته دوستا ی یلدا دوستای منم هستن..پس یه بوسم برا زهرا خانم گل!
یا حق

زهرا یکشنبه 3 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:48 ب.ظ

سلام خواهری جون
مرسی اسم تو هم قشنگه آره یه بست سالی هست هم کلاسیشم
یه چیز جالب من تو رو از یلدام بیشتر میشناسم!!!!و میدونم چه دختر گلی هستی
حتما پس گردنی رو میزنم ولی اگه اجازه بدی محکم!!

خواهری سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 01:53 ق.ظ

سلام زهرا خانم بلا!!!
خانم بلا، اسم منو از کجا میدونی؟؟؟!!! یلدا نتونست باز حرف تو دهنش نگاه داره!!!(البته از خودم هم میپرسیدی بهت میگفتم)
بیست سال هم کلاس هستین؟..خدا صبرت بده ابجی..چه تحملی، چه صبری....
زهرا خانم مشکوک میزنی اساسی!! کلک منو از کجا میشناسی؟!!! چجوری میگی از یلدا هم بهتر میشناسی منو؟!!!
نه دیگه گناه داره، اصلاً پس گردنی نه! بجاش لپشو بکش(نمیدونستم جنبیه پس گردنی نداری!!! فردا میزنی بچه میره تو دیوار بعد میگی من گفتم)
زهرا جان مراقب خودتو یلدای ما باش، هردتون از طرف من همدیگرو ماچ کنید!
به یلدا هم جوری که پرو نشه بگو، دلم براش تنگ شده!
یا حق

زهرا سه‌شنبه 5 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:46 ب.ظ


سلام خواهری گلم
اون که اغراق بود منظورم این بود که یلدا از تو خیییییلی برام گفته منم یه روز کنجکاو شدم اسمتو پرسیدم دیییییر گفتی پس گردنی رو زدم بی کم وکاستی!!!!!!!

خواهری چهارشنبه 6 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 11:24 ق.ظ

سلام زهرا جون خودم!
این یلدا وروجک چیا گفته حالا؟!!!
ای نامرد! پس الان یلدا تو دیوار؟!!! (از پسگردنیه شما!!)
بوس واسه یلدا جون و زهرا جون عزیز
مراقب خودتون باشید عزیزانم
یا حق

سلام نامرد خان.خجالت نمیکشی؟بی حیا؟همینجوری میخواستی بیای خواستگاری من؟جلو چشمم دختر مردم رو بوس میکنه معلوم نیست پشت سرم چه کارا میکنی.
اه اه جمع کنین این بساطتون رو وبلاگ تف مالی شد.باید یه دستمال بردارم تمامش رو خشک کنم.بریین یکم اونورتر هم رو ماچ کنین.باید حتما وسط متن های من........
خواهزی به دادم برس این علی خیلی ترسناک شده.
همه اش دعوام میکنه.تا میام بحرفم باهام قهر میکنه تا میام معذرت خواهی کنم میگه وقت ندارم.شیطونه میگه تا وقتی دانشگاهش تموم نشده جوابش رو ندم.
از طرف من بهش بگو خودش رو اصلاح کنه.وگرنه واسه همیشه باهاش قهر میکنخم.
راستی اگه داداش مصطفی هم اومد سلام من رو برسونین و بگین ما رو از حالش بی خبر نذاره.یه قبیله رو نگران خودش کرده.
راستی تو خوبی؟
انقدر شما اینجا قربون صدقه رفتین دیگه جایی واسه من نمونده.
راستی خواهری یادمه من وروجکت بودم نه این دختره زهرا.چرا این رو مثل من صدا میکنی؟
۸سال تحملش کردم تو مدرسه اینجا هم باید......؟

زهرا پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:36 ب.ظ

سلام خواهری جووووووووون
خوبی؟ یلدا رو که میشناسی بچه خوووووب.... کم حرف... مظلوم.... ساکت !!!!!!!!!!!ا
صلا تو این بیست سال که تو یه کلاس بودیم من دو سه بار صداشو بیشتر نشنیدم بس که بچه مظلومیه
راستش فقط پس گردنیه رو زدم و پیغامتو رسوندم
وقت نشد جواب بگیرم!
از طرف منو یلدام یه بوس واسه خواهری گل(نفصش مال منه نصفش مال یلدا!)

زهرا پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 02:49 ب.ظ

دو باره سلام ولی اینبار به یلدای خودم
عزیزم از وقتی اینجا اومدمو دیدم اینهمه دوست خوب داری خیلی خوشحال شدم
دوستای باوفا و خوب که همشون به یادتن نگرانتن و دوستت دارن از خواهری و کیانا ونوشین تا کسایی که شاید من خوب نمیشناسمشون(والبته داداشت که بحثش جدااز دوستاست) امیدوارم همیشه دوستای به این خوبی داشته باشی
موفق باشی گلم

خواهری پنج‌شنبه 7 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 07:59 ب.ظ

یلدا آبان شدا !!! گفتی یه ماه یه بار میآی، پس چی شد؟؟؟؟
زهرا جون، چجوریاس این یلدا نمیتونه بیاد،ولی شما میتونی!!! خوب یه روز یلدا رو دعوت کن خونتون یه دو کلوم بره تو اینترنت دلش وا بشه بچه!!
مراقب خودتون باشید گلکانم!!
اینم دوتا بوس جدا،برا زهرا جونو یلدا جون خودم.(قابل توجهه بعضی از افراد خسیس که،بوس رو هم نصف میکنن!!!)
یا حق

زهرا یکشنبه 10 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 03:45 ب.ظ

سلام خواهری جون خودم
اول از همه ۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷۷ تا بوس از طرف خودم(تنهای تنها!) به جای تمام بوس های نداده به خواهری گلم
عزیزم پروفسور یلدا سرشون شلوغه آخه سال دیگه کنکور داره دیگه!باشه مشکلشو میپرسم بعد مفصل براتون توضیح میدم!
یلدا گفت بهت بگم قرار بود علی آقا رو نصیحت کنی
چی شد پس ؟؟؟؟!!! تو هم مراقب خودت باش
عزیزم

زهرا دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 12:49 ب.ظ


دوباره اومدم فقط به خاطر اینکه بیام بوسو واسه خواهری جونم بفرستم!
بووووووس

خواهری دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:08 ب.ظ

بدم آقا گربه درسته بخورتت اینقدر که تو جیگری!!! زهرا جونم.(الان فک کنم یلدا اینجا رو ببینه ، یه فس منو بزنه!! میگه چشه من دور دیدین باهم دیگه گل میگین گل میشنوین!!!، به یلدا نگی من اینرو گفتما،کلّم کندس!!)
زهرا جون سلام مارو به پرفسور یلدا برسون ، بگو آفرین ابجی نازنین خودم، درساتو خوب بخون اگه قبول شی پیش ابجی یه جایزه خوف داری!!
راستی زهرا جان، شما مگه همسن نیستین؟ شما کنکور نداری؟
از یلدا بپرس چی زده برا آزاد.
زهرا جونم مراقب پرفسور یلدای ما باش یه وقت زیاد از مغزش استفاده نکنه ،خدایی نکرده از اکبندی در میاد (شوخی کردم! یلدا جونم خیلی هم باهوش و درس خونه! ، (آره جون خودم!!!))
بابا چه نصیحتی علی آقا اون دفعه گفتن یلدا ماهی یه بار رو میاد،شما چرا میخوای بری. بعد خوده علی آقا دیگه اصلا نیمد!!!! (فک کنم ابجیشون نیست دیگه دلشون نمیاد که بیان!)
زهرا جوووووووون و یلدااااااااااا پرفسور (بوس واسه یلدا جونم) مراقب خودتون باشید جیگرای من!
یا حق

خواهری دوشنبه 11 آبان‌ماه سال 1388 ساعت 10:11 ب.ظ

اخی زهرا جون دلت نشکنه عزیزم، اونجا برات بوس ندادم چون میخواستم مثل خودت برات بوس جدا و و مخصوص بفرستم عزیزم.
اینم بوس جدا برا زهرا خانم نازو مهربون خودم:
بوس به توان بی نهایت!!(عمرناش بتونی بیشتر از این بوس بفرستی!!!)

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد