hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

دیدم چیزی به امتحانای ترم نمونده و احتمال اینکه خانوم والده سیم اینترنت را بردارند و پاره کنند و مدفون کنند بسیار است گفتیم بیایم التماس دعا کنیم و کمی از خودمان بگوییم.

1_اون دوستی که تو پست قبل راجع به اش نوشته بودم رو دیروز دیدم.اینبار مامانش خونه بود.ما هم به مرادمون نرسیدیم(الان چقدر دلم هوای مرگ گفتن های مرحومه جان رو کرده)

2_به همون سبکی که روشنا گفت دوستان درخواست کردن......از ما هم سوال پرسیده شد که اوضاع معده ی گرامیتان چطور است؟باید بگوییم که الحمد لله خوب استو سلام دارد خدممتان.

و اما چی شد که ما فهمیدیم معده مان خوب است.......

بالاخره بعد از 1000بار دکتر رفتن و آزمایش و عکس(خدا رو شکر آندوسکوپی نکردم)و بعد از کلی نظریات مختلف که الان میگم دکتر گرانقدرمان بیماری بنده را فتخ معده تشخیص دادند.که دارو ها و پرهیزهایمان همچون مادربزرگمان است و ازین سن قاطی پیرزن ها شدیم و به جز دو سه تا غذای لوس هیچی نباید بخوریم.آخه خطرناکه حسن.

حال بگم چیا واسم تشخیص دادن.یه مدت که میکروب اچ پیلوری داشتیم.یه مدت اسید معد ی مان هی زیاد از حد ترشح میشد.یه مدت ریفلکس معده بعد از آن بیماری ای که نیاز به عمل داشت(!)بعد از آن روده ی تحریک پذیر(این ازونایی بود که هم دکتره اسمش رو گفت من نیشم باز شد.یعنی چی اونوقت؟)یه مدت از خود آقای دکتر هم سالمتر بودیم و بالاخره به تشخیص همان دکتر که از ما مریضتر بودند فتخ معده گرفتیم و داریم درمان میشیم.پس تا 3ما هآینده پرونده ی دکتر بازی ما تموم شد.

وقتی به مامانم گفتم دکتر گفته هیچیت نیست مامان یه جوری نگام کرد و گفت خدا رو شکر که بی اختیار(جلو جمع)یه جوری بغلش کردم که خودم له شدم.مامان جووووووووونم ممنون که انقدر نگرانم بودی و واسم نذر کردی.حالا هم برو نذرات رو بده.دوستت دارم.

3_این روزا تعادل ندارم.دیدی خروس جنگی ها رو؟عین اون شدم.دوست دارم بگم این مدت با چند تا از بچه های وبلاگ دعوا کردم و بگم کیا بودن.اما میدونم این کارم اشتباهه.پس دندون به جیگر میگیرم و بدون ذکر نام میگم.

اولیش رو که نمیگم چون خون و خونریزی میشه.تازه الانم حل شده و شخص مذکور بهترین دوستمه.اما ازون به بعد.گاهی میرم تو بعضی وبلاگا که فکر میکنم دوستیم باهم.هی نظر میذارم.میبینم جواب ندادن.بعد که میپرسم میگن نظرم رو ندیدن یا جوابش نیومده و این حرفا.

اما خانوم یا آقایی که داری این نوشته رو میخونی.یه دیقه خودت رو بذار جای من.

وقتی تا حالا چند بار این اتفاق در مورد یکی از دوستات بیفته چه فکری میکنی؟وقتی میبینی همه ی نظرا رو جواب میدن به جز مال تو.چه حسی بهت دست میده؟میتونی اون لبخندی که رو لبته رو نگهش داری؟میتونی بغض نکنی؟میتونی حرص نخوری؟میتونی باور کنی؟

اگه همه ی اینا رو میتونی بهت تبریک میگم.اما میخوام بگم من نمیتونم.نمیتونم آروم بشینم وقتی دارم باهات درد دل میکنم یا یه چیزی میگم بگی ای خدا....بگی گیر نده......

اصلا شما درست میگی.من مشکل دارم زیادی حساسم .بدبینم.اصلا هر چی تو بگی.

ولی دوست من وقتی میدونی رو این مسئله حساسم چرا هی تکرارش میکنی؟خوشت میاد؟

4-تا حالا شده درست وقتی که فکر میکنین یه نفر واستون هیچ ارزشی قائل نیست بشنوین.......

نمیدونم چطوری بگم.دوست دارم بگم کی هستی.دوست دارم اینجا جلو همه ازت تشکر کنم داداش گلم.من قدرت رو ندونستم.میدونم گاهی غیر قابل تحمل میشم.

میدونم بهت اعتماد نداشتم و....چند روزی بود که دیگه واقعا فکر میکردم هیچ نسبتی با هم نداریم.به خودم قبولونده بودم تو هم فقط در حرف داداشم بودی.فکر میکردم چون برادر واقعیم نیستی نمیتونی مثل یه برادر دوسم داشته باشی....تا اینکه اون دوست به من گفت اشتباه میکنی.گفت که چه شبایی به خاطر من نخوابیدی.گفت که چه ساعت هایی به فکر من نبودی که چطوری من از خر شیطون بیام پایین و کیمیا رو فراموش کنم.گفت که اگه حتی رو اسم کیمیا حساس بودی واسه حسادت نبود واسه علاقه ات به من بود.خیلی شرمنده شدم.گفت که وقتی من گریه میکردم چه حالی داشتی.همه ی اینا رو گفت و من اشک ریختم و افسوس خوردم.

هنوز دیر نشده بود.تو هنوزم منتظر من بودی.مثل یه داداش واقعی.

و امروز من برگشتم.چرا نباید دوستام بدونن؟دوست دارم به همه بگم که دوباره خواهر شدم.

ممنونم که هستی.

بی غیرت یا با غیرت داداش گل خودمی.

پی نوشت:این عزیزی که ازش صحبت کردم کسی نیست جز علی تنهاست.....که اسمش رو خودم انتخاب کردم

نظرات 21 + ارسال نظر
خواهری یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:15 ب.ظ

به به......به افتخار علی آقا
اه روزگار...اگر بار گران بودیم رفتیم...اگر نه مهربان بودیم رفتیم..

راستی من یه معذرت خواهی به تو بدهکارم.
ببخشید اون کامنتات رو جواب ندادم.آخه وقتی دیدم داشتم پست جدید مینوشتم.شرمنده تم

معصومه یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:10 ب.ظ http://www.ordibehesht1369.blogfa.com

انشاا... موفق باشی در امتحانا .. معدت همیشه خوب باشه .. مامانت سیم اینترنت رو برنداره .. در کل خوش و خرم باشی ...

ممنون عزیزم.مختصر و مفید گفته بودی.
تو هم ایشاا.. خوش و خرم باشی گلم

علی تنهاست یکشنبه 26 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:58 ب.ظ

چی شده داداشم؟تو چرا این شکلی شدی؟ناراحت نباش دیگه.خب؟

پاییـــــــــــــــــــــــــزان دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:09 ق.ظ

سلام یلدام

میدونم منم یه جورایی رنجوندمت توی این مدتی که باهات اشنا شدم منو می بخشی ان شالله

منم یه وقتایی توی وبلاگستان به ادمهایی برمیخوردم که ارزشی برای دوستیم قائل نبودن و توی این مدت یاد گرفتم که اینجور آدما رو راحت بذارم کنار بدون اینکه حتی بهشون بگم... بعدها یه چیز دیگه ای که یاد گرفتم این که دوستی های نتیم رو محدود کنم و فقط یه عده ادمی که روحیاتم باهاشون سازگاره دور خودم داشته باشم و پی گیرشون باشم و الان دیگه به یه ارامشی رسیدم توی این نت ... خیلی وقتا خیلیها میان برای من پیغام میذارن بسته به نوع کامنتشون جوابشون رو میدم ولی اصلاٌ نمیرم توی وبلاگشون چون نمیخوام دوستیهام رو گسترش بدم و بعضیا رو که اصلاٌ کامنتشون رو تایید نمیکنم چون حس میکنم همینجوری اومدنو یه چی گفتن ... خلاصه اینکه توی این سالهای زندگیم یاد گرفتم که دیگه زیاد خودم رو برای دوستیهای یه طرفه خرج نکنم و به چند تا دوستیه باارزش اکتفا کنم ...

به هر حال که کوتاهیهای منو ببخش یلدام .تو هم یکی از بهترینهایی هستی که جونم برات در میره ولی در حد همین نت کار از دستم بر میاد که گاهی هست و گاه نیست .فشارهای روحی هم گاه مزید بر علته در این کوتاهیهاااااااا

سلام عزیز دلم.خدا نکنه.من ازت ناراحت نشدم.مخاطب این ژست هم به هیچ وجه تو نبودی.فقط دلم از یکی که اصلا انتظارش رو نداشتم گرفته بود.
آخه گاهی اگه بخوای تو دوستات گلچین کنی میبینی هیچ کس واست نمیمونه.جدی میگم.
از بچگیم آدمی بودم دور و برم همیشه شلوغ بوده.همیشه انقدر دوست داشتم که گاهی اسماشون یادم میرفت.نمیفهمیدم وقتی یکی میگفت تنهاام یعنی چی.
تا اینکه وقتی یه ذره بزرگتر شدم و با هر اتفاقی که می افتاد یه سری ازون دوستام رو میذاشتم کنار.چون شدیدا به این معتقدم که
دوست آنست که گیر دست دوست در پریشان حالی و درماندگی
تا قبول نشدنم تو مسابقه ی آزمایشگاه.همه رو شناختم.باورت میشه اگه بگم حتی تو اون مدت چند تا از دوستام به گریه ام خندیدن؟
ازون روز چشمم رو باز کردم و دیدم هیچ کس دور و برم نیست.فقط خودم بودم و خدای خودم(همون موقع که میخواستم بهات درد دل کنم)
گفتم دوستای خودم که فقط رو زخمم نمک میپاشن.به قول شاعر
مرا به خیر تو امیدی نیست شر مرسان
و ازشون جدا شدم.دلم به همین شماها خوش بود.فکر میکردم دوستام کیانا و تو و ژریا و علیرضا و چند نفر دیگه ان.اما بعد......
بگذریم عزیزم.باز صورتم خیس شد.میترسم مامان بیاد ببینه گریه میکنم ناراحت شه.

احسان عیوضی از افریقا دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:46 ق.ظ http://www.aivazi.ir

حالا شانس آوردیم والده محترمه قصد دارند سیم رو مدفون و پنهان کنند شما اینجوری کم !!!! نوشتی !!! اگه قرار بود دفن نشه چی میشد !!!

اتفاقا چون والده ی محترمه قصد این عمل قبیحانه رو داشتن بنده هرچه میخواست دل تنگم گفتم.
میگم حالا خوب شد این همه نوشتم انقدر مختصر نظر گذاشتین اگه کم مینوشتم چی میشد:دی

تینا دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ب.ظ

بله

روانی دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:00 ب.ظ

عزیزم من تا حالا داترو ندیدم ولی احتمال ۱۲۰ درصد حقیقیه
بعدشم بشین درساتو بخون دههههههههههه
اون عکس بارونو هم از نت پیدا کردم

بعد چند در صد مجازیه؟من که هنگ کردم.
درس کیلو چنده.ولش بابا.تاریخه.نهایی نیست.به نظرت پاس میکنم؟
اونی که گرفته بود چجوری گرفته بودش؟راستی تو اولین دوست وبلاگیم هستی که دیدمش.عکس خودت بود دیگه؟

آلیس دوشنبه 27 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:33 ب.ظ http://www.jahizieh.mihanblog.com

بالاخره اومدم چرا قهری خانومی
ازین به بعد بیا اینجا
www.selda.mihanblog.com
دوست دارم

چون دیگه پیشم نمیای.
چشم هر وقت آشتی کردم میام:دی

روشنا سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:18 ق.ظ

عزیزم گلم نازم عسلم
برو سر درست

جون دلم.با این حرفایی که زدی من تا شب دارم به تو فکر میکنم.درس چیه بابا؟

داتر سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:12 ق.ظ

روی چه حسابی به واقعی بودن من شک کردی؟

لطف کن از این به بعد هم در مورد صدرا درست صحبت کن اینور اونور

حداقل احترام بزرگتریشو نگهدار
توی وبلاگ تینا نوشته بودی صدرا خل شده. توی وبلاگ روانی هم که نوشتی همه رو اسکل کرده!

وقتی در مورد یکی اینجوری حرف بزن که حداقل یه برو بیایی باهات داشته باشه

کمی فکر کن روی رفتارا و حرفات.بخاطر خودت میگم

سلام داتر عزیز.ازین ورا؟
محض اطلاع دوستان شوخی بود.فکر میکنم خود روانی و بقیه ی دوستان هم فهمیدن.
بابا غیرت.
شما هم لطف کن یه چیزی رو کامل بخون بعد راجع به اش نظر بده.من گفته بودم تریژ روشن فکری برداشته.خل شده.منظورم از خل این بود عزیزم.
در ضمن کسی که همه رو اسکل کنه نمیتونه خل باش.نباید که انقدر بد بین بود.
درسته زیاد صدرا اینجا نمیاد اما من مثل برادرم دوسش دارم و میدونم شوخیم رو به منزله ی خواهر برادری گذاشته.بازم ازش معذرت میخوام.البته از خودش.تاکید میکنم خودش.
منم همین توصیه رو به شما میکنم.قبلش یکم نگاه میکردین چیا در موردتون گفتم بعد اینجوری حرف میزدین.
به صدرا گفتم دلبم برای داتر تنگ شده.ممنون که اومدی.امیدوارم دفعه ی بعد به عنوان یه دوست بیای نه یه منتقد.

آلیس سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ

دولاره جابجا شدم
بیا اینجا
www.sellda.blogfa.com

وااااااااای آلیس.دیوونه شدی مگه؟اونجا چش بود آخه؟باز لو رفتی؟چشم میام.

دختر خردادی سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:26 ق.ظ http://d-khordad.blogsky.com/

سلام دختر خردادری جون
این پستت که آخر خردادی بود چون توش از همه چی نوشتی!
واسه معده دردت هم بگم که منم چند سال پیش ناراحتی معده داشتم از نوع خفن و خیلی اذیت بودم وکلی دوا درمون وآزمایش و اوووووه (مال منم اسید ترشح میکرد )آخرش دکتر آب پاکی ریخ رو دست که اسیدی که معده ات ترشح میکنه عصبیه و نباید زیاد عصبی بشب و یه لیست از خوراکیهای مورد علاقه م را نوشت و داد دستم که اینارو نباید بخوری
عزییییییییییزم بیا واسه من هرچقدر میخوای نظر بذار خردادی نیستم اگه جوابت ندام
یادم رفت بگم آپم

سلام خانومی.بله دیگه.چه کنیم.
وای عین من.البته مال من اسید معده نیست.ولی یه مدت میگفتن عصبیه.منم تمام خوراکی ها واسم ممنوع شده.
امیدوارم.چون این روزا همه یه جوری شدن(کامنتا رو ملاحظه بفرمایید)
چی بگم خواهر؟دست رو دلم نذار.
چشم میام عزیزم

داتر سه‌شنبه 28 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:30 ب.ظ

اگر چیزی نوشتم و نظری دادم مطمئن باش از تمام جوانب آگاه بودم یلدا جان!

شاید به نظر خودت شوخی بوده اما دیگران حرفای تو رو شوخی تلقی نمیکنن

از همین کسانی که بهشون سر میزنی هم خیلیا هستن که مطلعم دل خوشی از این برخوردات ندارن

صدرای من هم همینطور!

لطف کن اصلا در مورد صدرا اینور اونور حرف نزن. فکر میکنم تا حالا هم با رفتارش به اندازه ی کافی نشونت داده که اصلا از این برخوردات خوشش نمیاد.

لفظ "اسکل" یا "خل" یا کلماتی از این دست، در دایرئ المعارف شخصی ما معنای دوستی نمیده.

حال و حوصله ی بحث هم ندارم. پس لطف کن اصل کلامم رو بگیر و کمی تجدیدنظر کن

و در مورد خواهر برادری هم به اون کامنتی که برادر خطابش کردی رجوع کن. میبینی که برات نوشته "فکر کنم شما خودت یه برادر داشتی"
این یعنی نپذیرفته که یکی از برادران مجازی تو باشه. بماند که آدم حرمت برادر بزرگتر رو هم خـــــــــــیلی بیشتر از این حرفا نگه میداره!

میدونی چیه؟عادت ندارم دل کسی رو بشکنم یا کسی رو ناراحت کنم.
سکوت بهترین جوابه در مقابل این حرفا

کیانا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:24 ق.ظ http://namehayeekhatkhati.blogfa.com

شماره ی ۳ که نوشتی رو به خودم گرفتم
ممنووووووووووووووووووووووووووون
ببخشید اگه این مدت دوست خوبی نبودم
من هیچوقت ادم نمیشم اینو توام بدون.
الان اون اس ام اسی که فرستادی رو خوندم نوشتی از اولم دوسم نداشتی ..... این نظر توا
باید بدونی دوست داشتم که ولت کردم
امیدوارم دوستای بهتر از من پیدا کنی اسمه منو که نمیشه دوست گذاشت البته.
امیدوارم همیشه تو زندگیت موفق و شاد باشی
و اگه حتی یه خاطره ی خوب داری از با من بودن با به یاد اوردنش شاد بشی
با من که بودی همیشه گریه میکردی امیدوارم دیگه هیچ غمی نداشته باشی امیدوارم هیچکس ناراحتت نکنه ( مسلما کسی نیست که ناراحتت کنه تو این مدت فقط من بود‌)
با همه ی خوبیهات منو به خاطر بدی هام ببخش
دو........ هیچی وقتی کسی به حرفم اعتماد نمیکنه چی بگم
فقط خفه میشم فقططط.....
راستی به خواهرت بگو هیچوقت نخواستم سر کارت بذارم هیچوقتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتتت...

مسیحا چهارشنبه 29 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:11 ب.ظ http://masiha1.blogspot.com

من این متنو خوندم اولش میخواستم حرف بزنم بگم درستو بخونو موفق باشیو این حرفا
اما دیدم اعصاب نداری
خروس جنگی شدی گفتم هیچی نگم بهتره
معدت هم که درد میکنه (امیدوارم زود خوف شه)
هیچی ما حرفی نداریم

جاااانم؟یعنی چی اون وقت؟نمیدونم چی رو میگین.اما اگه منظورت کامنتای ملاحظه بفرمایید که اون شروع کرد.

علیرضا(مردی از مترو) پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:32 ق.ظ

سلام
دوست من
آقای احمد حلت تو مجله موفقیت یه بار نوشته بود:صمیمیت خود را کنترل کنید!

عزیز من شما وقتی تازه با یه نفر آشنا شدی یه کم باید تحمل کنی تا یخ روابطتون باز بشه ببینین اصلا میتونین با هم ارتباط برقرار کنید یا نه...

بعد از اون محبت و علاقه خودتون رو به پاش بریزین!
دوست داشتن کنترل نشده اصطلاحا اون تب تندیه که زود عرق میکنه!

نمیخوام خودم رو گنده کنم یا بگم خیلی میفهمم چون قطعا منم ایراداتی دارم تو رفتارم!

اما به طور مثال خود من اوایلی که وبلاگ آنی دالتون میرفتم بعد از یه مدتی ازش اجازه گرفتم تا تو کامنتها (و بعد تو وبلاگم) خواهر خطابش کنم!

یکی هم اینکه شما نوشته های خودت رو ادامه بده و اجازه بده دوستانت هم بیان بخونن و خودشون انتخاب کنن که خواننده شما بمونن یا نه!

اینکه مدام اصرار کنی که نوشته هات رو بخونن یه کم عصبیشون میکنه!
اینو چند نفر به من گفتن!
امیدوارم موفق باشی
ما رو هم دعا کنی

ممنونم.رو حرفات فکر میکنم.شاید حق با توئه.من زیادی....
البته در مورد صدرا من خیلی وقت بود وبش میرفتم.اون باید از اول بی تعارف میگفت که از شوخی هام ناراحت شده نه اینکه پشت سرم بگه

زهرا به همه ! پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ب.ظ

نمیدونم چرا همگی نسبت به یلدا موضع گرفتید و منتظرید که یه چی
بگه تا دعوا راه بندازید در تعجبم که همه این چیزا راجع به اقا صدراس اون وقت همه اومدن
اینجا گلایه کردن جز خود اقا صدرا
در ضمن خانوم داتر منظور یلدا از حرفاش فقط شخص اقا صدرا بوده نه کس دیگه
اگه شما کسیو دوس دارین قرار نیس هر جا که خواستن راجع بهش صحبت کنن
حواسشون باشه که شما ناراحت نشین به نظر میرسه شما اون موقع
بیشتر از موضوع غیر حقیقی بودنتون ناراحت شدید تا اون
حرفا راجع به اقا صدرا بهتره این موضوع کوچیک و بچگانه رو اینقد
کشش ندید (شما که دیگه بزرگید) انتظار می رفت که مودبانه تر رفتار
می کردید وکمی حرمت خودتونو نگه می داشتید
بهتر ه که نسبت به موضوع ها ی کوچیک و معمولی
خوش بینانه تر نگاه کنید (واسه خودتون میگم)

ممنون عزیزم.نمیدونم چی بگم.
فقط تشکر میکنم.

تینا پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:16 ب.ظ http://tinak.blogfa.com

سلام یلدا جان
خانومم منم با علیرضا موافقم
مثلا خود من الان مدت هاس خیلی جاها کامنت نمیزارم ه وقتشو دارم نه حوصله شو
به دوستان سر میزنم اما کامنت به ندرت!
اونوقت تو هی اصرار اصرار بیا و اینا! نتیجه ش میشه اون کامنتی که توی این پست برات گذاشتم و فقط حاوی یه دونه اسمایلیه!

در مورد داتر هم باید بهت بگم٬ اون و صدرا خیلی با هم ندار تر از این حرفا هستن و اصلا با هم این بچه بازیا رو ندارن که چرا تو واسه اون دختر کامنت گذاشتی و یا اون پسر!!
همونطور که میبینی صدرا از دوستان خوب من پریا بهناز و خیلی های دیگه س
البته من خودم ب داتر هم دوستم
مطمئن باش اگه حرفی زده ٬ حرف شخص صدرا بوده! اینتو خطاب به اون دوستت زهرا نوشتم

بعدشم خب توی وبلاگ خودم هم بهت گفتم. این الفاظ نشانگر دوستی و صمیمیت نیست. به نظرم بیشتر توهینه تا نشان محبت!

ناراحت نشو دوست من.

به نظر من یه پست جدید بزار تا هم حال و هوای خودت عوض بشه هم اینجا

تینا جان شما که با آقا صدرا دوستین بهشون بگو چرا خودشون نگفتن؟
این ناراحتم کرد که پشت سرم حرف زده.من واقعا از صدرا توقع نداشتم همچین چیزایی راجع به من بگه.
در مورد علیرضا هم گفتم تا حدی باهاش موافقم.
عزیزم ممنونم از نظرت

.... پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:04 ب.ظ

این بچه بازیا بسه
چرا باید یک بار کامنتی گذاشته بشه تند و اونم عمومی که کاملن طرف رو ......این بی انصافی و خودخواهی کامنت گذارو میرسونه
و بعد بیایید و جونم و عزیزم راه بندازید

صلوات بفرستین

تینا پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:10 ب.ظ

پست جدید بزار
این قائله رو بخوابون!
در ضمن جناب سه نقطه اینجا کامنت خصوصی نداره!

یلدا خوابی؟
پست جدید بزار تا نکشتمت!

بابا داشتم میخوندم.چشم

... پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:08 ب.ظ

دوست گرامی در دوستیهایت کمی دقت عمل نما
----------------------------------------------------------
در عجبم از کسانی که چه راحت حرف میزنن
این قائله ای بوده که سرکار علیه داتر خانم راه انداختن کسی که خیلی راحت و بی نشون تو بلاگی نظر میذاره و اظهار وجود و فهم میکنه

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد