سلام.ببخشید یه مدت نبودم.کامپیوترم ترکید.رسمه که پست تولدبنویسیم.
۱۷سال پیش همچین روزی یه نی نی کوچولو و ریزه میزه به دنیااومد.قرار نبودبیاد.کسی نمیخواستبیاد.چون ۱سال و نیماختلاف سنکمی بودو مامانیش ازپس دوتا کوچولو بر نمیومد.
حتیقراربود اون بچه بره.اماقسمت بود که بیاد تابشه خواهرمریم و علی.آبجی یلدایاینترنتی مصطفی.ترو اگزمپل مریم.دوست جون مونس.
داشتم میگفتماین بچه ی بد موقعخیلیزود باشیرینزبونیو شیطنتاش خودش رو تو دل همه جا کرد.قیافه اش شکل موش بود(دوست داشتم عکسبچگی هام رو بذارم ببینین )
خلاصهاین نی نی کوچولو بزرگ شد و یهزندگی پر هیجان رو شروع کرد.و شد عزیز دل مامانیش.وبگی نگی یکم هم لوس شدا.
این نی نی بزرگشدتا شد۱۶سالش.۱۶سالگی واسش یه خواب بود.روز تولدش نحس بود.خودش گریه میکرد.خیلی از خس و خاشاک ها گریه کردن.روز تولدش شروع بدبختی هابود.سالی که نکوست ازبهارش پیداست.این دختر کوچولو که حالابزرگشده بود اون سال از بینرفت.چیزی ازش نموند.کشتنش چون عشقشرو ازش گرفتن.......
امسال رودوست دارم.امیدوارم۱۷سالگی واسم خوش یمن باشه.
راستی من شاید تو تابستون نیام نت .دلم واستون تنگمیشه.حالا تو تابستون شاید بتونم مامان اینا رو راضیکنم بیان تهران تا یه قراروبیبذاریم(دعاکنین)شماهم اگه اومدینمشهدمیتونم ببینمتون.
خبدیگه من برم.
ببخشید اگهجالب نشد.تو کافی نتنوشتنمنمیاد.تازه فاصله همنمیزنه.ساری.
دوستتون دارم.باااااااای
پی نوشت:همیشهاولین تبریک تولد(به جز پیشاپیشها)یاد آدممیمونه.فکر میکنی کی به من اولیش رو گفت؟ساعت۱۱خاله شادونه.
با نوشتن ژست قبل یه سری سو تفاهمایی پیش اومد که لازمه در موردشون توضیح بدم.البته این رو هم بگم اصلا ازینکه راجع به من همچین فکری شده ناراحت نشدم.چون بیان خودم شک برانگیز بود.اون چیزایی که نوشتم مخاطبش یه دوست معمولی بود که گاهی تو وبم میاد.یه مدت نبود.چون براش کار پیش اومده بود.منم شروع کردم به خیالبافی.امروز هم اومد و همه چیز رو توضیح داد.البته من حرفاش رو باور نکردم.چون به چشمام هم اعتماد ندارم.اینایی رو که تعریف کردم هم برای این بود که بدونین جریان با اونی که برداشت کردین فرق داره.ممنونم که واسم وقت گذاشتین و سعی کردین راهنماییم کنین.باید بگم که من بعد از ماجرای کیمیا حتی اعتمادم رو نسبت به دوستای خودم هم از دست دادم.راستش فکر میکنم اگه اون رابطه یه طرفه تموم شد برای این بود که من همیشه کوتاه میومدم.یه جورایی فکر میکردم از گذشت کردنا و مهربونیام سو استفاده شده.و مشکل دقیقا همینجاست.که نمیتونم خوب باشم.نمیتونم ببخشم.نمیتونم کوتاه بیام.چون فکر میکنم با این کارا باعث میشم این طرز فکر تو دوستام به وجود بیاد که این رابطه ای که داریم بر مبنای نیاز منه نه دوستی و واسه همین یا به هر دلیل دیگه بذارن برن(یهویی)
راستش یه جورایی میترسم. هنوز اون حس همراهمه.اون حس لعنتی که تابستون پارسال اومد سراغم.یجور ترس.......امیدوارم درکم کنین.من دیگه نمیخوام هیچ مردی تو زندگیم باشه.البته به قول پریا شاید بزرگ شدی یکی وارد زندگیت بشه.ولی من دوست ندارم.با این مسئله مشکلی هم ندارم(اصلا بهتر)چون دلیلی نداره کسی تو زندگیم باشه.اینا رو هم گفتم تا خیالتون راحت بشه بنده خیال عاشق شدن ندارم.فقط اگه شنیدین به خاطر ترس یا تنفر از جنس مذکر رفتم زن گرفتم اصلا تعجب نکنین.اینم یه جورشه دیگه.
این پست و پست قبل رو برای این نوشتم که کمکم کنین.نمیخوام نصیحتم کنین.بگین همه که مثل هم نیستن.مار گزیده از ریسمون سیاه و سفید میترسه.
به قول یکی از بچه ها این بدترین درسی بود که میشد ازین رابطه بگیری......نمیدونم شایدم حق با شماست
پارسال این موقع ها بود که غیبش زد.و بدبینی های من دوباره شروع شده.بد خلقی هام.لجبازی هام.قهر کردنام.اشک ریختنام....داشتم واسه یکی از دوستام تو چت offمی ذاشتم.بعد دیدم با این حرفام دوباره برگشتم به یه سال گذشته.یعنی این همه زحمت هیچی؟؟؟؟؟؟؟آخرش که داشتم تایپ میکردم میخواستم سرم رو بکوبم به همین دیوار.کیس رو بردارم و پرت کنم.یا با یه لگد بزنم وسطش(کاری که پارسال کردم و کیس شگست)
متن offهام این بود.چون میخوام زنده باشه با عرض معذرت عین متن رو کپی کردم.
Yalda Sabz: nemidoonam
Yalda Sabz: shayad chon be roozayi ke saeed hozooresh kamrang shod nazdik mishim injoori shodam
Yalda Sabz: ama be har dalli ke hast
Yalda Sabz: nesbat behet bi etemad shodam
Yalda Sabz: az koja maloom dokhtar nabashi?
Yalda Sabz: ya masalan ezdevaj nakarde bashi?
Yalda Sabz: ya aslan ye nafar bashi?
Yalda Sabz: ya saeed nabashi?
Yalda Sabz: ya farzad.......
Yalda Sabz: chetori bavar konam hamooni ke migi hasti?
Yalda Sabz: vaghti daghighan eyne saeed too tabestoon bahat ashna shodam
Yalda Sabz: ta ghable eyd baham chat mikardim
Yalda Sabz: bade eyd hozooret kamrang shod
Yalda Sabz: ye modat dige nayoomadi
Yalda Sabz: ta khordad mah
Yalda Sabz: ehtemalan ye rooz on mishi
Yalda Sabz: bahat miharfam
Yalda Sabz: migam 23khordad tavalodame
Yalda Sabz: mikhay gardanbandeto behem hedye bedi
Yalda Sabz: bad yeho gheybet mizane
Yalda Sabz: man rooze tavalodam kooftam mishe
Yalda Sabz: chandrooz bade tavalodaam ye rooz on mishi
Yalda Sabz: migi ke doosam dari
Yalda Sabz: bishtar az hamishe
Yalda Sabz: va dorost sare bezangah
Yalda Sabz: maman mige beram noon bekharam
Yalda Sabz: man mmiram
Yalda Sabz: vase farda gharrar mizarim
Yalda Sabz: farda hamin saaat
Yalda Sabz: haminja
Yalda Sabz: on mishim
Yalda Sabz: fardayi ke hichvaght naresid......
Yalda Sabz:
Yalda Sabz: va tooye yeki az hamin fardaha
Yalda Sabz: yeki az tarafe man
Yalda Sabz: behet zang mizane
Yalda Sabz: ke bebine chera nisti
Yalda Sabz: va bad mifahmam ke to yeki dige boodi
Yalda Sabz: az koja maloom tekrar nashe?
Yalda Sabz: han?
ـ ببخشد عزیزم میشه بعدا اس ام اس بدم
+ حتما ماه من.برو گمشو.
ا۱ـین قسمت بالا اس ام اسی بود که بی اختیار نوشتم.اما نفرستادم.این جمله ی آخرش رو فی البداهه نوشتم.این نتیجه ی همینه که فکرت پیش یکی دیگه است داری به یکی دیگه اس ام اس میدی.ازین سوتی ها زیاد دادم.داشتم از آزمایشگاه می اومدم(آزمایش خون نه اون یکی)و فکرم مشغول بود همون لحظه به دختر خاله اس ام اس دادم که بگم با پسر خاله ام بیان بریم بیرون.
این متن اس ام اسم بود:من از آزمایشگاه اومدم با نیما بیاین بریم دسشویی.
بله....
۲ـچند روز پیش یه پستی نوشتم اعصابم خیلی خورد بود.شانس آوردم پرید.این مدت یکم درگیر امتحانا بودم وتا۲۲خرداد درگیرم.واسه همین زیاد وب دوستام نمیرم.البته وب خیلی ها بدلایلی به اسم خودم کامنت نمیذارم.چند روزی حالم گرفته بود(میدونین که؟یه روز خوشم یه روز دیوونه میشم)قرص های معده ام تموم شده و دوباره دل دردهام شروع شد.با کیانا هم یه چند روزی مشکل داشتیم که با دعای پاییزان از خر شیطون پیاده شدیم و صلح کردیم(ازین صلحایی که اسلام رو به خظر میندازه)
۳ـ شما اگه وارد یه وبی بشین اما صاحب اون وب باهاتون پدر کشتگی داشته باشه و از بخت بد از نوشته هاش خوشتون بیاد چیکار میکنین؟اگه نخوام برم اینجوری شاید هیچ وبی نمونه که توش بچرخم.شاید شما هم جای من بودین یه هویت جعلی واسه خودتون میساختین......
۵-حذف شد
۶ـامتحانا تا الان بد بوده.دین و زندگی رو۱:۲۵ غلط ژیدا کردم(که با تصحیح قشنگ دوستان تا۱۷هم احتمال داره بشم.پس هرچی میگم شما ۲نمره کمترش کن)جبر خوب بود شاید بیست بشم.
ادبیات ۱نمره غلط.حسابان نیم نمره.......
دعا کنین مصححین به خط خوشگلم گیر ندن.......
۷ـچند روز پیش خیلی بیکار بودم.تو وبای مختلف میرفتم.به وب گوریل فهیم واسه اولین بار سر زدم.جالب بود.خوشمان آمد.فقط یکم نفهمیدیم جریان این برنامه های رادیوییش چیه؟یعنی تو رادیو میان حرف میزنن؟آقا خب نفهمیدم دیگه.ندانستن که عیب نیست نپرسیدن عیبه.
گوریل جان بیا بی زحمت ما رو روشن کن.
۸ـدیشب رفتم رمان بگیرم.خانواده گیر دادن نگیر الان هم تو امتحاناته همم چند وقت دیگه تولدته(آخه کادوی مورد علاقه ی منه)رفتم تو مغازه و کلی رمان باحال داشت.از شوهر آهو خانوم بگیر تا زندگی من(که تو وب بانوی عزیز تعریفش رو خوندم)خلاصه گفتم گروناش باشه واسه تولدم بخرن.یهو چشمم به یه کتاب کوچولو افتاد:اعلامیه ی حقوق بشر.
از فروشنده پرسیدم این چیه؟یه لبخندی زد و گفت حقوق بشر(یجوری گفت انگار فرمالیته ترین چیز دنیاست)خلاصه منم گرفتم و دیشب نصفش رو خوندم.انقدر شعار بود که خودم خسته شدم.راستی تو کجای دنیا این قوانین رعایت میشه؟حالا اگه از منم برسن این چیه یه لبخند میزنم و میگم:حقوق بشر.
پی نوشت:شما تا چه حد به نشانه ها معتقدین؟امیتونین بهشون اعتماد کنین؟یا فقط از کنارشون میگذرین؟اصلا میبینینشون؟