hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

چشامو بستم تا نبینم قلبت سهم کی داره میشه

چشاتو وا کن تا ببینی قلبم بی تو وا نمیشه


امشب میخوام از یه دوست بنویسم.دوستی که مدت هاست از ژیشم رفته .دوستی که همدمم بود و الان....دوستی که واسه هم جون میدادیم.دوست دارم ازون روزی بگم که اومدم پیشت.

یادته از همون لحظه که اومدم تو اتاقت فهمیدی ناراحتم.اولین حرفی که زدم این بود:عینکی شدم.

بعد نشستم کنارت.و یکم باهات حرف زدم.گفتم بغلم نمیکنی.گفتی الان نه.وقتی مامانت رفت.اومدی کنارم.نزدیک و نزدیکتر.بغلم کردی.بغضم ترکید.برگشتم و با چشمای بارونی تو چشمات زل زدم.نگاهت آرومم میکرد.نمیخواستم اشکام رو ببینی.آخه یادمه یه بار دعوام کردی.یه بار که جلوت بی دلیل زدم زیر گریه میخواستی بزنی تو دهنم(اون روزا اصلا خوب نبودم.)

با هم رفتیم تو اتق داداشت.گفتم میخوام واسم آهنگ تقدیر رو بذاری.گفتی قول میدی گریه نکنی؟گفتم قول میدم.وقتی شادمهر با اون صدای اشنا شروع کرد به خوندن یاد کیمیا افتادم.از هر جمله اش هزار تا خاطره داشتم.تو حواست نبود.یهو برگشتی دیدی صورتم پر اشک شده.یه نگاه غضبناک به من انداختی.اشکام رو پاک کردم.تا وقتی صورتم رو خندون ندیدی چشم ازم بر نداشتی.یه لحظه پشتت رو به من کردی وقتی برگشتی دیدی دوباره صورتم خیسه.آهنگ رو قطع کردی.التماست کردم.قسمت دادم گفتم جون من قطع نکن.دلم واسش تنگ شده.اما گوش ندادی.گفتی طاقت دیدن اشکام رو نداری.روم رو برگردوندم و اروم آروم اشک میریختم.سرم رو رو زانوهام گذاشته بودم.یهو دیدم یکی از پشت بغلم کرد.تو یه چشم به هم زدن خودم رو تو آغوشت ژیدا کردم.هیچ وقت اون لحظه رو فراموش نمیکنم.چقدر قشنگ بود.به خودت هم گفتم.سعی کردی آرومم کنی.گوشیم دستم بود و خودم رو مشغول نشون میدادم.که یهو دیدم یه قطره اشک رو شونه ام ریخت.برگشتم دیدم داری گریه میکنی.عزیزم.عشقم نازم.جون من گریه نکن.وگرنه منم گریه ام میگیره.تو رو خدا آروم باش.

وقتی تو بغلت دراز کشیدم احساس کردم هیچ غمی ندارم.تو دلم به کیمیا دهن کجی میکردم.

چون فکر میکردم این حس همیشه بینمون میمونه.

اما دیشب که گفتم میخوام بیام پیشت آب پاکی رو رو دستم ریختی.بدجوری دلم شکست.اما گریه نکردم.الان میخوام دوباره بهت زنگ بزنم و خودم رو دعوت کنم.میتونم بیام پیشت؟میتونم دوباره خودم رو تو آغوشت پیدا کنم.

پی نوشت:اگه این پست رو جایی میخوندم چه فکرایی که نمیکردم.

نظرات 40 + ارسال نظر
خواهری سه‌شنبه 14 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:25 ب.ظ

حالا من این پست رو غیر سایت خودم خوندم،چه فکری باید بکنم؟
حالا من فکرامو کردم، زود تند سریع بگو ببینم، این موجود ناشناخته از نظر جنسیتی که البته حدس زده میشه ۱۰۰ درصد خانوم هستن اسمشون چیه؟ چند سالشونه؟

از مجا میدونی خانومه؟شاید هم آقا باشه.
درین حد میگم که سنامون به هم میخوره:دی

آلیس پنج‌شنبه 16 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:36 ب.ظ

یلدا جونم این پستت خیلی دگرگونم کرد خیلی خاطره ها رو یادم آورد یلدا جون دارم یه وبلاگ می زنم تغریبا کاراش تموم شده به زودی شروع به نوشتن می کنم دوست دارم

سلام عزیزم.احیانا طرف مقابلتون مذکر بوده یا مونث؟آلیس من امتحانام شروع میشه.دیگه نمیتونم بیام.زود باش تو رو خدا.آلیییییییییس.....
منم دوستت دارم بی معرفت

پاییـــــــــــــــــــــــــزان جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:42 ق.ظ

متاسفم

خودت رو ناراحت نکن.من عادت دارم.

پریا جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:54 ق.ظ

من کلا ترجیح میدم در برابر این پست این شکلی باشم فقط:

آیکون دست زیر چونه زدن قشنگتر نبود آیا؟

علی تنهاست جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:22 ب.ظ

علیرضا(مردی از مترو) جمعه 17 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:39 ب.ظ

اگه فکرکردی من با این پستت گریه میکنم اشتباه کردی


آخه چراااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااااا

چرا گریه؟مگه به من شک داری؟
چی چرا؟؟؟؟؟؟؟

روشنا شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:53 ق.ظ http://tanzlatanz.blogfa.com

ما که فکر بدی نکردیم
اما یلدا نازی من دنیا همینه
هرکی تو رو نخواست تو هم اونو نخواه

من هرجور هم که بد حرف بزنم شما فکر بد نمیکنین.ااااااا
من فقط میخوام کمکش کنم.

خواهری شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:18 ق.ظ

قهرم جواب همرو میدی، ما رو پاستیل هم حساب نمیکنی. خوب دوس نداری دیگه کامنت نمیزارم

عزیزم معذرت میخوام.اگه جاوب کامنتت رو ندادم شاید واسه این بوده ککه وقتی اومدم تو وبم دیدم ۱نظر دارم گفتم بذار جمع بشه همه رو با هم جواب بدم.بعدش هم یاد م رفته.به خدا حواسم نبوده
عزیز دلم معذرت میخوام.بووووووووووس.آشتی؟

خواهری شنبه 18 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 01:48 ب.ظ

آشتی.
کی امتحانات شروع میشن؟ چنتا امتحان داری؟یلدا دیگه نیا اینترنت خوب بشین بخون که نمراتت خوب بشه.

ممنون عزیزم.خیلی ماهی.
امتحانا از ۱خرداد.البته تاریخ و مبانی رو هفته ی دیگه میگیرن.
نیام اینترنت به کیانا اس ام اس میدم.

علی تنهاست یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:05 ب.ظ

سلام خواهری جون

خوبی خواهری؟بعضی! از دوستات که دیگه اذیتت نکردن؟
اگه اذیتت کردن بگو خودم خدمتشون برسم

خانم خواهری این خواهر ما نصیحت پذیر نیست! اگه خودش بخواد و تصمیم بگیره میخونه اگه نخواد هم نمیخونه!


اگه من بگم نخون اون وقت میخونه
خواهری حرف خانم خواهری رو گوش نده...هر وقت دوست داشتی بیا اینترنت و هر وقت دوست داشتی اس ام اس بده درس بخونی که چی؟

سلام.ممنون.بد نیستیم.کدوم بعضی ها؟آره خب اونایی که نتونستن اذیتم نکردن.شما خدمت همونایی که گفتم برس تا بعد.
خدا از دهنت بشنوه برادر.
نصیحت همه عالم چو باد در قفس است چو آب در غربال
خب الان میگی نخونم پس؟
باشه.پس بیا چت کنیم:دی

علی تنهاست یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 07:46 ب.ظ

خواهری جون یعنی اونایی که بتونن اذیتت میکنن؟چه جسارتا؟

الان میرم خدمت اونایی که قبلا گفته بودی میرسم تا بقیه حساب کار دستشون بیاد


دوست از روی دل سوزی محبت و دوست داشتن یک حرفی میزنه(مثل خانم خواهری) به این که نمیگن نصیحت.اون شیخه که همش نصیحت میکنه!


وقتی بتونن چرا که نه؟هرچه از دوست رسد نکوست.حالا بذار گزند باشه.
دوست ندارم شعار بدی.
خواهری فرق داره.خاوهریش رو ثابت کرده

معصومه یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:03 ب.ظ http://www.ordibehesht1369.blogfa.com

جانم ؟!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!!

جان دلم

کاوش یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:42 ب.ظ

سلام یلداجون.وبلاگ خوبی داری.
راستی وبلاگ منو دیدی؟

سلام.ممنون.
ما همدیگه رو میشناسیم؟؟؟؟؟؟؟؟/
آدرستون رو نذاشتین

علیرضا(مردی از مترو) یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:03 ب.ظ

بابا تو چرا اینقدر منفی فکر میکنی؟!!!

برگرد پشت سرت رو نگاه کن!
این جوری هم نیست
کی جواب شما رو نداده؟!!!
در مورد سر زدن هم گفتم من وقتم کمه و گاهی نمیرسم تمام وبلاگها رو بخونم!

تا جایی که یادم هست فقط تو دو یا سه تا وبلاگ کامنت میذارم!
چندین بار هم گفتم که هر کس بیاد قدمش رو چشم ماست!

من بدبین نبودم این برخوردهای آدماست که این طرز فکر رو به من القا میکنه.
پشت سرم؟یه زندگی شاد و باحال بود.البته حالا که دقت میکنم تابلوی طالعم(خرداد)هم هست.
کی؟بگم؟بگم؟نه جان ما میخوای بگم.گوشت رو بیار.
شنیدی؟
خب منم واسه این که شما نمیرسی اینجا بیای و اونجا هم وقتت رو گرفتم این رو میگم.وگرنه کی از وب باحالت بدش میاد؟با اون جلافتات.
جواب این قسمت رو نمیدم.
خب پس شما جواب بازدید کننده هاتون رو بدین.من که حرفی نزدم.الکی موضع گیری نکن.من فقط احساسم رو گفتم.

علیرضا(مردی از مترو) یکشنبه 19 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:04 ب.ظ

مامانم رو میفرستم سراغت ها!!

حرفای خودت که مورد قبول واقع نشد برو مامانت رو بیار.التبه اگه بیاد.چون کیانا رو با سلام و صلوات برگردوندم.

خواهری دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:02 ب.ظ

یلدا تفلدت کی؟

حالا چی شد یاد ما افتادی؟زیاد نمیخواد خودت رو تو زحمت بندازیا.
23خرداد

مسیحا دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:30 ب.ظ http://masiha1.blogspot.com

من فعلا الحساب شمارو لینک کردم
یکم امروزو فردا سرم شلوغه
بعد هم وبلاگ خودمو شلوغ میکنم
هم اینجارو
میام شیطنت حسابی
فعلا

فعلا الحساب یعنی چی اونوقت؟یعنی فردا پاک میکنین؟
منم یکم امروز و فردا سرم خلوته.بعد میچسبم به درسم:دی
شوخی کردم.قدمتون رو چشم

معصومه دوشنبه 20 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 11:58 ب.ظ http://www.ordibehesht1369.blogfa.com

بازم جانم ؟!!!!!!!!!!!!11

جاااااااانم.چیه خب.این همه آدم ریخته که هم رو بغل میکنن عدل تو هم اومدی هی به ما میگی جانم؟حالا یه بخطی کردیم دیگه

بانو سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:29 ق.ظ http://atiehbanoo.blogfa.com

سلام..مرسی که وقت گذاشتی..
شیفت و ز رو بگیری ژ میشه.....
مشهدی ها به تراش می گن سر کن..
مشهدی هستی؟

سلام عزیزم.من وقت نذاشتم.از جوونیم گذاشتم.کور شدم.باید پول عینکم رو خودت بگیری.
چه جالب.ممنون که گفتی.
استانمون لو رفت.اطرافشم جیگر

احسان عیوضی از افریقا سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:39 ق.ظ http://www.aivazi.ir

چقدر احساس ...

ممنون.....

احسان عیوضی از افریقا سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 10:42 ق.ظ http://www.aivazi.ir

حسب الامر اومدم و سر زدم ...

خیلی خوشحال هم شدم که حسب الامر سر زدم ...

روان نویسیتون عالیه ...

گل فرستادیم براتون
:)

ممونو که سر زدین.ما همه جوره خوشحال میشیم بیاین اینورا.چه حسب الامر چه غیر حسب الامر.
ممنون.لطف دارین.
گلتون نیومد.فکر کنم جا گذاشتین گلتون رو

نوشین سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:52 ب.ظ

سلام
ما برگشتیم
خیلی هم خوفیم
کمی تا قسمتی هم بی معرفتیم
دفعه ی بعد چند نفری میایم سراغت
تصمیم گرفتم غذا رو بسوزونم تا همه سر مصطفی آوار بشیم
یواشکی بگم ( تو هم یواشکی بخون) تا کسی نشنوه
یه کامنت خصوصی برات میذارم
فقط توی وبلاگت نذار
یه صحبت دوستانه و زنانه س
به هیچکس رفطی نداره
فعلا میبوسمت یلداجونم

سلام.من که هم با تو قهرم هم با اون داداش نامردت.اما برای احترام جوابت رو میدم.
برگشتی یعنی چی؟الان یه کامنت گذاشتی میری تا سال دیگه.تازه نگفتی عروس خانوم بله رو گفت یا نه؟
خب پس بیا تو آی دیم بذار.
yaldayalda7777@yahoo.com

مسیحا سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:04 ب.ظ http://masiha1.blogspot.com

سلااااااااااااااااااااااااااااااااااام
خوبید
همیشه از دوستان به خوبی یاد کنید
تا از شما به خوبی یاد کنند
سوره 123 آیه 321 از کتاب ارسالی خودم
من رفتم سلمونی سرمو خلوت کردم
یه عالم مطلب خوندم
یه عالم هم نوشتم
اما چندتاشو فرستادم
واقعا فعال بودن چقدر سخته
من از 4 تا الان دارم میخونم و مینویسم
چشم در اومد

معصومه سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:53 ب.ظ http://www.ordibehesht1369.blogfa.com

خواهری سه‌شنبه 21 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:56 ب.ظ

امتحان دارم، یکی نیست حال مارو بپرسه؟!
(فقط با یلدا بودم )

آخه اصلا وقت نداری.در ضمن من چند بار اومدم نمیدونم
چرا نمیاد.

خانوم مارپل چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 04:53 ق.ظ http://missmarpel.blogfa.com

آخی یاد دوست خودم افتادم

سلام مارپل خانوم گل.ازین ورا؟سرافراز کردین.خوش اومدین.
الان دوستت کجاست؟

دختر خردادی چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:34 ب.ظ http://d-khordad.blogsky.com/

سلام
دختری
من اولین باره میام اینجا و اولین نظری که واسه این نوشته ت میذارم
والله منم اولین باری که خوندم یه فکرهایی کمی تا قسمتی بی ن.ا.م.و.س.ی. کردم!

سلام عزیزم.چه جالب تو هم متولد خردادی؟؟؟؟؟؟؟؟
از دستی اینجوری نوشتم.اما اونایی که از نزدیک من رو میشناختن هرچی خواستم گولشون بزنم گول نخوردن.بچه مثبت که شاخ و دم نداره.

دختر خردادی چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:36 ب.ظ http://d-khordad.blogsky.com/

ای ول الان کشفیدم که تو هم خردادی هستی!
بابا کارت درسته منم تفلدم ۵ خرداده

ایول.پس تفلدت نزدیکه.کادو چی میخوای؟

نوشین چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 03:00 ب.ظ

سلام
برگشتیم یعنی برگشتیم خونه
یعنی جایی که بودیم دور از تمدن ظاهری بود
یعنی دسترسی به این تر نت و اون تر نت نبود
در ضمن نامرد هم خودتی داداشم من نامرد نیست اون خیلی نامرده
در ضمن فلور هنوز تو نازه
عروس رفته آمازون درخت سکویا بیاره
میایم توی آیدیت
در ضمن یه بار هم میخوایم چند نفری بیایم برات کامنت بذاریم
دوست داریم یلدا جونم
امضا نامردها و بیمعرفتها

سلام به نامردان این روزگار نامرد.
مگه تا الان تو بیابون بودی؟باز تو کجا رفتی دختر؟راستی شما تهرانین؟آخه دوست دارم یه بار از نزدیک ببینمتون.مخصوصا تو و مصطفی رو.
امیدوارم حالا که برگشتی زیاد بیای.تو هم که مثل داداشت راجع به پست کامنت نمیذاری.
من که با مصطفی قهرم.اصلا به من چه جوابش چیه؟شما که ما رو دعوت نمیکنین بیایم علوسی.اصلا دعا میکنم تا 1سال دیگه هم ناز کنه.
حالا خواشتی هم شماره اش رو بده 3سوت راضیش میکنم.ازین داداشمون یه شوالیه با اسب سفید واسش میسازم تو توهم بله رو بگه.
البته بعد ازینکه آشتی کردم باهاش.
میاین؟با کیا؟با خانواده؟
ما همچنان منتظریم.اول بگو اون داداش نامردم بیاد یه گوشش رو بپیچونم.
من هم دوستت دارم عزیزم خیلییییییییی.
امضا آبجی یلدای اینترنتی(یادش بخیر)

خواهری چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:29 ب.ظ

یلدا از این دوست دارم عزیزم خیلی ها به من تاحالا نگفتی

مثلا کیا؟حالا ما رو ضایع نکن تو جمع
عسیسم.آخه تو که اصلا نمیای اینجا

خواهری چهارشنبه 22 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:30 ب.ظ

من چی پس؟ منو دوس نداری خیلی؟
()

چرا دوستت دارم.اما به چشم خواهری.
بوووووووووس

خواهری پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:47 ق.ظ

یعنی هرکی بیاد اینجا تو دوسش داری؟!
بعد یعنی چی اما به چشم خواهری؟!

نباید داشته باشم/؟
عزیزم یعنی این که من میخوام درسم رو ادامه بدم.
خواهری جووووووووونم.خوبی؟دلم واست تنگ شده.

پاییـــــــــــــــــــــــــزان پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 05:55 ق.ظ

یلدام چطوره

اومدم بگم دوست میدارم تو راااااااااااااااا هنوزززززززززززززززززززززز

ما هم به خوشی شما خوشیم دیگه.باز میرین با هم خوش میگذرونین.یادی هم از ما فقیر بیچاره ها نمیکنین.
منم دوستت میدارم هنووووووووز

مسیحا پنج‌شنبه 23 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 12:43 ب.ظ http://masiha1.blogspot.com

وزیر صنایع و معادن یلدا
http://masiha1.blogspot.com/2010/05/blog-post_1425.html

خواهری شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 02:18 ب.ظ

سلام بر یلدا خانوم بی معرفت!!! حالا من امتحان داشتم نمیتونستم بیام،تو نباس یه حالی از ابجیت بپرسی؟! بی معرفت

سلام بر عزیز دل من.خوبی؟
ببخشید.آخه خودمم درگیر بودم.یا درس داشتم یا اعصاب نداشتم

خواهری شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:47 ب.ظ

بیا، شما هم بلاخره درگیر شدی!!
حالا همش به من بگو چرا نمیای،دیدی وقتی آدم درس داره، نمیتونه همش بیاد؟!
دوس داشتن اونی هست که اگه یه وقت اون دوستامون از جلو چشمون دور شد،از یادش نبریم، فقط وقتی کنارمون هست نباید به یادش باشیم،وقتی هم نیست باید به فکرش باشیم،حالش رو بپرسیم،در نبودشم دوسش داشته باشیم. پس اگه وقتی کسی که میگه دوست داره،ولی به دلیلی نمیتونه کنارت باشه،بدون واقعا دوست داره، حتما نباید که همیشه پیشت باشه تا بفهمی دوست داره.
دوست دارم یلدا برا همیشه...

خواهری شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:50 ب.ظ

جمله ی قبلیمو تکمیل میکنم،
یلدا دوست دارم، حتا موقع هایی که نیستم...

حالا بگو ببینم،از درس و ای چه خبر؟ کنکور آزمایشی داشتی نه؟ چی شد؟
چرا اعصابت خراب بوده؟

خواهری شنبه 25 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 09:55 ب.ظ

راستی ایام شهادت،حضرت فاطمه زهرا (س) رو بهت تسلیت میگم یلدا،سعی کن بیشتر این خانوم رو بشناسی، اخلاقشون ببین چجوری بوده...اگه ما خدا رو میخواهیم، اگه دوس داریم به خدا برسیم،باید حضرت فاطمه (س) رو الگو قرار بدیم، این حرف شعار نیست، نکته ای هست که اگر بهش عمل کنیم، زندگی خوبی خواهیم داشت.
التماس دعا...

راستی علی آقا چند وقتی هست تشریف نمیارین این وار ، حسابی درگیر درس هستین؟ خوشحال میشدم اگه خبری از خودتون میدادین، میگفتین حالتون چطوره...

یا حق...با حق...تا حق...

تینا پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:45 ب.ظ

ببخش گلم اگه ناراحتت کردم
ولی خب باید میدونستی و الان که بچه ها حرف زدن دیدم فرصت خوبیه که منم بگم تا جریان تموم بشه
عزیزم این حرفا توی دوستی های نتی طبیعیه
زیاد به دل نگیر
توصیه ای که من برات دارم اینه که حد صمیمیتت رو با بچه ها در حدی حفظ کن که حرمتشون زیر سوال نره
یعنی یه صمیمیت توام با احترام

عزیزم هموونی که بهت گفتم یه پستت بزار و دیگه هم به روی خودت نیار تا جریان تموم بشه

برای خیلیا اینجور بحثا پیش میاد
اگه من این حرفا رو هستم معنیش این نیست که دیگه دوست تو نیستم
برعکس! شاید حالا که گفتم کدوم برخوردت ناراحتم میکنه٬ بیشتر و راحت تر برات کامنت بزارم

یه توصیه ی خواهرانه
احترام بچه ها رو حفظ کن. همشون ازت بزرگترن. اینجوری برات احترام بیشتری قائل خواهند بود
به کسی هم اصرار نکن که وبت بیاد. چون یه وقتایی نتیجه معکوس میده.
چرا! وقتی آپ کردی بیا بگو آپم. تا خبردار بشیم. ولی یه بار نه بیشتر
ببین! الان من یا هیچ کدوم دیگه از بچه ها پست که میزاریم این طوری رفتار میکنیم؟

یادای عزیزم چون برام خصوصی گذاشتی اینا رو بهت گفتما!
اینا حرف هایی کاملا درگوشی بود. فقط بین من و تو!

تینا جون من اگه چند بار گفتم آپم چون چند بار آپ شدم.
من فقط شوخی کردم.اخلاقم اینجوریه.
حالا اطرافیانم رو شناختم.در مورد صدرا که دیگه پشت دستم رو داغ کردم وبش نرم.اما در مورد بقیه چشم.سعی میکنم همیشه وقتی نظر میذارم فکر کنم دارم از پایین بهشون نگاه میکنم.و اونا اون بالا وایسادن.فکر کنم واسه همه مون بهتره.
چی شد یکی به فکر حال ما افتاد؟لطف کردی عزیزم.چشم.ممنون که اومدی.آخه امروز خیلی ناراحت بودم.راستش فکر نمیکردم تو از شوخیم ناراحت بشی.

تینا پنج‌شنبه 30 اردیبهشت‌ماه سال 1389 ساعت 08:56 ب.ظ

دختر جونم!
من نگفتم از پایین نگاهشون کن!
احترام متقابل که معنیش پایین تر بودن نیست!
احترام متقابل یعنی من قاطی حرفام به تو بد و بیراه نگم
برخورد من رو با پسرا نگاه کن
اکثرا با افعال جمع خطابشون میکنم. یا بهشون میگم ؛شما؛!
حالا من نمیگم تو اینطوری باش
فقط یه حد متعارف و نرمال!
وای چرا وبلاگ تو خصوصی نداره؟
مثلا همین علیرضا یا مرحومه یا پریا یا خیلیای دیگه
هر کدوم چند سال از تو بزرگترن؟
خـــــــــــــــــــیلی
تو توی خانواده ت یکی اینقدر ازت بزرگتر باشه احترامشو نگه نمیداری؟
نمیدونم دیگه چی بگم عزیزم
بازم معذرت میخوام اگه ناراحتت کردم

تینا جان من فقط شوخی کردم

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد