تا چند وقت پیش فکر میکردم دردناکترین حس دنیا عاشقیه(دوست داشتن رو نمیگم.)اما حالا فهمیدم که یه چیز ترسناکتر وجود داره که بهش میگن نفرت.
تا حالا کسی رو ندیدم از نفرت بنویسه.خب میدونین که من یکم گیج میزنم یا به قول شوهر خاله ام هی میزنم تو خاکی.حلا میخوام دقیقا از نفرت بگم.
یکی هست که ازش متنفرم(نه بابا)من تا حالا با همون سادگی خاص بچه ها همه رو از ته قلبم دوست داشتم.حتی یکی که یه بار برام نظر گذاشته بود.یا یه پسری که موهاش رو مدل ارتفاع درست کرده بود که همه با دیدنش چهره شون رو به هم میکشیدن.یا دختری که لباس جیغ داشت.یا بچه ای که لباسهاش پاره بود.مردی که از سر کارش برمیگشت و بوی عرق تنش نشون از خستگی و زحمتی که واسه خانواده اش میکشید.اون زنی که مجبور بود به خاطر نون شبش تنش رو بفروشه و......از ته دل دوسش داشتم.اما الان......
نمیدونم.وای خدا.چجوری میشه این آدم با دیدن اسم یه نفر صفخه ی وبلاگ رو ببنده؟چجوری میشه نتونه جایی که اسمش هست رو تحمل کنه؟
گاهی این حس رو نسبت به همه پیدا میکردم(مخصوصا کسانی که میگن دوسم دارن)اما خیلی زودگذر بود.نمیدونم شاید به خاطر ناشکریمه.چون خیلی ها این دوست داشتنم رو ستایش میکردن(منظورم از خیلی ها ما ۳تاییم.خودم و یلدا و همونی که داره این رو مینویسه)خودم خواستم.یادم نمیره روزی رو که خسته و درمونده به تنها کسم پناه بردم و گفتم:ای مهربونترین.دیگه نمیخوام خوب باشم دیگه نمیخوام دوست بدارم و دوست داشته نشم.دوست دارم دوست ندارم و دوست داشته شوم.
و خدا هم دعام رو اجابت کرد.اما افسوس نمیدونستم ظالمانه ترین دعایی بود که میتونستم در حق یه نفر بکنم.در واقع یه نفرین بود......
پی نوشت:لطفا به خودتون نگیرین.اونی که ازش نوشتم اینجا نمیاد.اما اگه بر حسب تصادف این رو بخونه میخوام بهش بگم........
پی نوشت:الان مامان از بیرون اومد گفت:تو خیابون یه ماشین عروس دیدم.عروسه انقدر خوشگل بود.بعد دیدم فرزانه است.
فرزانه دختر دوست مامانه که امشب عروسیش بود اما ما نرفتیم.منم که اصولا گویا در خلقتم اشتباه شده و اصولا عادت دارم هی به این خوشگلا نگاه کنم(دخترا.پسرا که همه شون زشتن)گفتم مامان بریم.الانم داریم میریم.
پی نوشت ۲:عموم فردا میره پیش عمو باحالم.از ۲سال پیش ندیدمش.الانم چون هیچ وقت زنگ نمیزنه offهم نمیذاره باهاش قهرم.یاسی که فرصت رو طلایی دید نامه نوشت.من ننوشتم.
تصمیم دارم ۲خط بنویسم به این صورت.
((سلام.علیرضا و مریم(دوستای عمومینا که خیلی مهربونن)خوبن؟حتما بهشون سلام برسونین و بگین دلم واسش تنگ شده)
پایان
نفرت هم واسه خودش حسه خوب.
قشنگ نوشتی.
مرسی اومدی پیشم
پیروز وسربلند باشی.
سلام.نمیدونم.ممنونم.
سلام دختره عصبانی!
چرا نفرت؟! خیلی که دیدی اذیتت کرد کنارش بذار و دیگه بهش فکر نکن.
آئینه قلبت چروک و چرک میشه ها!
در ضمن من به کامنتایی که واسه پستهای قبلی گذاشته میشه جواب نمیدم. چون اونا مال گذشته هستن و دوره شون تموم شده.
در واقع فکرم معطوف پست اخیرمه.
همیشه خوب و خوشبین باش!
ایول.چی شده اینجا اومدی؟احتمالا آدرس اشتباه تایپ شده.خب اینم از سعادت ماست.
نمیدونم فکر میکنم نفرت لازمه.من همیشه همه رو دوست داشتم و به همه عشق ورزیدم و این عشق رو مبنای رابطه ام قرار دادم.اما همیشه ضربه خوردم.میخوام مثل بقیه باشم.میخوام سر کار بذارمشون و بهشون بخندم.میخوام همه رو بازیچه کنم.میخوام عشق رو فراموش کنم.میخوام همه بفهمن من هم بلدم دل بشکونم.میخوام خوب نباشم.میخوام....
والا ماکه نظر گذاشتیم شما تو همون پست بودین اما جوابی دریافت نشد که خب طبیعیه.انتظار دیگه ای نداشتم.
ممنون که سر زدی.
سلام یلدا، اول از همه با قایقی که رو وبت گذاشتی داغونم کردی منو یاد اون روزایی میندازه که قایقی مثل این داشتم وهفته ای یک بار باهاش میرفتم دریا،در ثانی وبت قشنگه وسعی کن تمام نفرتها رو کنار بزاری این پای دوستیست که ثابته با نفرت فقط خودتو اذیت میکنی
سلام.معذرت میخوام.وای خوش بحالت.چه خلوت قشنگی.تو دریا یا رودخونه؟دریای جنوب؟
نه.با نفرت دیگران رو میشکنم و لذت میبرم.تا حالا همه من رو میشکستن و به تقلا کردنم برای در اومدن از تنهایی میخندیدن حالامن میخوام بهشون بخندم.
سلام یلدا خانوم گله گلاب شرمنده دیر جوابتو دادم
من کمتر وقت می کنم بیام بالا هر وقتم می یام حول و حوش اخبار جنبش سبز می گردم ...
به هر حال ببخش
سلام.خواهش میکنم.میدونم وقت من رو نداشتی.
ممنون که اومدی.
eyval vaghean eyval nefrat ham mitooone hessse zibiyi bashe beyne in hame gorg age bekhay hame ro doos bedari saret kolah rafte bayad kheyli jaha nefrat dashte bashi hatta dar morede liberal boodan ham hamin halat voojood dare kam kam ke sennet balater mire mifahmi ke hamishe nabayad liberal bood va hamishe nabayad doost dasht vil doorant mige:man dar javani be sheddddat liberal boodam ammmma hala ke senn va tajrobam bishtar shode be in natije residam ke ye jahayi bayad dictator bood
منظورت رو از دیکتاتور نمیفهمم.اگه به همون معنی ایه که ما به ا.ح.م.د.ی.ن.ژ.ا.د. میگیم یه ذره اش رو هم دوست ندارم.
اما باهات موافقم که نفرت لازمه.
سلام خوبی عزیزم من که سر در نمیارم یعنی نیاوردم ولی نمیدونم چیز جالبی نیست نفرت آخه بیشتر از اینکه فکرشو بکنی خودتو اذیت می کنه حسی که من نسبت به خوانواده شوهرم دارم اصلا خوب نیست
سلام.وای خدا این چه حرفیه؟نباید نسبت به اونا اینجوری باشی.من نمیدونم قوم شوهر یعنی چی اما میدونم هر چی ازشون بدت بیاد به ضرر خودته.آخه این رو تو فامیل دیدم.سعی کن دوسشون داشته باشی.همونجور که با قلب بزرگت بقیه رو دوست داری(اینجا منظور دقیقا خود اعتماد به نفسمم)
ممنونم از نظرت
نه
نفرت خوب نیست، لازمم نیست. همیشه همه رو دوست داشته باش. گاهی ممکنه یه دوره ای بهت فشار بیاد، ولی اون موقع همون لحظاتیه که باید یه نفس عمیق بکشی و تا ده بشمری. میره نفرته. دوست داشتن برمیگرده... اینو تجربه کردم که میگم. ایدئولوژیت رو بر مبنای عشق و دست داشتن قرار بده. این یه نصیحت نیس، یه تجربه عینیه.
سلام اولا.فقط یه دوره؟هرچی سرم میاد از همین دوست داشتنه.
دوست دارم هرکاری بکنم که این نفرته نره.دوست داشتنی و لذت بخش نیست.اما مثل عشق نباید توش کنایه های دیگران رو تحمل کرد.
azizam behtare nefrat ro bezari kenar, chon , hamishe dar azab khahee bood
شما یه خورده از جریان وبلاگم عقب نموندی؟
قرار بود واسه پست امروز کامنت بذاری