hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

hamvatan

hame chi az eshgh ta siasat

تجربه هم خوب چیزیه

خبر خبر:مسابقه ی تیارت(تئاتر)بالاخره برگذار شد.ما گروه ۲بودیم.من که رو صحنه انقدر جو گیر شده بودم یه ضجه هایی میزدم که به وضوح اشک رو تو چشم تماشاچی ها دیدم(بعضی هاشون)۲تا گروه مونده بود تموم شه که داور که مامان دوستم بود آروم به من گفت تا اینجا اولین.همه ی گروه ها که رفتن گفت احتمالا سوم میشین 

اخه دوتا گروه آخر محشر بودن.راهیان نور که از اول سال تمرین داشتن.شهید داوودی هم ۳تا کارگردان داشتن.ما هم که هیچی هم یه مربی نداشتیم.گفتیم حالا شاید بازیگر اول شیم که اون هم به هنرمندی های انیسا خانم بی خیال شدیم و در آخر من که داشتم به بچه ها دلداری میدادم گفتم؛ 

فعلا ۳ ـ۴سالی میایم تجربه کسب میکنیم.ایشالا واسه دانشگاه. 

ولی واقعا نامردیه ما هم اگه مربی داشتیم اونجوری تئاترمون جذاب می شد. 

تازه من هم اون روز فهمیدم که ما ایرونی ها اصلا از زمان حال بیرون اومدیم و هنوز تو عاشوراییم.نمیدونم کی قراره به مسائل اامروز جامعه بپردازیم.آخه نمایش نامه ی ما که من نوشته بودم راجع به فقر بود 

۱دیقه بعد نوشت:راستی دعا کنین این تجربه ها به یه جایی برسه 

نظرات 6 + ارسال نظر
مونس جمعه 18 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 03:28 ب.ظ

به دردت که میخوره. ایشاللا خودت اول میشی خانومی

مصطفی شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 10:28 ق.ظ

سلام
حتما نتیجه شورای داوران رو هم بنویس چون من هم کار نمایش انجام میدهم و خوشحالم که شما هم اهل نمایش هستی
خداحافظ

نتیجه رو حال ندارم بگم.نه بازیگر اول شدم و نه به استان راه پیدا کردیم برادر

نانازی شنبه 19 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 04:34 ب.ظ http://ab5648li.blogsky.com

یلدا جون من توی پست قبلیت ( دوتا قبل تر) کامنت گذاشته بودم ولی الان میبینم که نیست شده !
اشکالی نداره خانومی ! هنرمند! منم توی دوران دبیرستان تاتر کار میکردم و نمایشنامه می نوشتم !
دبیرستان خیلی دوران خوبیه !‌(البته واسه من اصلا خوب نیود! ) ازش استفاده کن مادر! بعدا که مثل من پیر شدی یاد اون دوران نیفتی و حیف بخوری که چرا مثل بچه آدم (دور از جون) استفاده نکردی !
عشق و عاشقی هم به موقعش حالت رو میگیره بیخودی از الان دنبالش نرو! فعلا کیف دنیا رو بکن ! پسرا رو بذار سر کار و حالشو ببر

در مورد کامنت هاتون باید بگم فکر کنم من پاکش کرده باشم.اما تقصیر من نیست به خدا.من دیدم کامنت گذاشتین ذوق زده شدم زدم پاکش کردم.ما هم کیف دنیا رو میکنیم هم با عشق حال میکنیم.
اهل سر کار گذاشتن هم نیستیم.البته تا حالاnنفر رو بردم لب چشمه و تشنه برگردوندم اما فعلا خودم ازهمه تشنه ترم.می دونین که خشکسالی بیداد میکنه.اینجا خشکسالیه عشق اومده.یه وقت فکر نکنین منظورم از عطش خدایی نکرده چیز بودها.ابدا.
منظور عشق خالصه

مصطفی شنبه 26 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 02:38 ب.ظ

سلام
ناراحت نباش
یه مثل معروفه که میگه: اگر به یه در بزرگ رسیدی که قفل محکمی بهش زدن نا امید نشو چون اگر قرار بود وا نشه جاش دیوار میذاشتن

مگه من گفتم ناراحتم؟شاید از جواب کامنت هایی که دادم فهمیدی.
ولی مشکلم حل شد

مصطفی چهارشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1387 ساعت 11:44 ق.ظ

سلام
میشه بگی چرا کامنت ها رو حذف میکنی؟

جاااااااااااااان؟من ازین کار متنفرم.مگه حذف شده؟
من کامنت میخوااااااااام

مصطفی یکشنبه 11 اسفند‌ماه سال 1387 ساعت 12:02 ب.ظ

سلام به آبجی گلم
جدی میگم گاهی وقتا دو یا سه تا از پستهات رو میبینم گاهی وقتا هم خیلی از کامنتها حذف میشه
خدائیش شک برم داشت که با این حذف کردنات چی میخوای بگی
امروز تمام پست هات و اکثر کامنت هات قابل دیدنه
(بزنیم به تخته یه موقع این بلاگ اسکای شما چش نخوره)
امیدوارم همیشه شاد باشی
فعلا بای

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد